قصه ی سینما
مثلِ راه رفتنِ چارلی
مثل هیچکاک
مثلِ صحنه های مارنی
مثلِ کوچه های بی چتر
تووی شبهای بارونی
پُرازحس خوب فیلمم
مثلِ کارهای تبهکارانه ی ،
بارنی و کلاید
مثل طنزهای قشنگ اَندی کلاید
مثلِ گلایدری که ، میره روی دوربینی ،
با لنزهای واید
پُرازحس خوب فیلمم
مثلِ فیلمهای خوبِ اینگرید برگمن
مثلِ اوج و موجِ کازابلانکا
با آهنگهایی که کوه میسازه از کاه
همراه با هدفون و واکمن
حسم میگه آکتور نیستم ، خودِ فیلمم
حالی میکنم با فیلمهای قدیمیِ هالیوود
همان فیلمهای خوبی که قصه ای داشت ،
نه پُربود ، ز نکبت
همان فیلمهایی که خوب بودند ،
نه مملو ازحماقت ، بِلا نسبت
آن زمانی که اتولها ،
پیکان بود و، دوج و هیلمن
بازسازی میکنم خاطراتم را
با شئوناتِ آن زمانه های ماضی
نمیروم تنها بسوی قاضی
در این زمانه ای که ،
ادعا هست و ریا هست و دروغ هست
در این زمانه ای که ،
یه جورایی همه دینداران رسوای دروغین ،
همه فیلمند
بهمن بیدقی 1403/10/15
زبانتان گویا
قلمتااان نویسا
هزاران درود
استادبزرگوار