سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 6 آذر 1403
    25 جمادى الأولى 1446
      Tuesday 26 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        سه شنبه ۶ آذر

        زندانیِ انفرادی

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۱ تير ۱۴۰۱ ۰۷:۲۲ شماره ثبت ۱۱۱۳۵۷
          بازدید : ۱۳۹   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        زندانیِ انفرادی
         
        نمیدونم چند روزه که در زندانم
        شمارش از دستم دررفته
         
        دراین مدت ، استرس
        کلی با اعصابم وررفته
         
        اگر تجربه داشتم ،
        همچون زندانیانِ مجرب
        رسمِ خوبِ چوب خط بود و،
        چهارتا دیوارم
        دیوارهایی که طولشان ،
        نه زیاد میشود و نه کم
        اینجا پُر ازظلم است وبرای این کبوترِچاهی ،
        نیتشان اینست که بِبُرَند زبان و نوک ام
        خدای من ! اینجا بدونِ کاغذ و قلم ،
        چقدر حوصله م سررفته
         
        از راهروی طولانی که می اوردنم اینجا
        روی دیواری ، زندانیان نوشته بودند :
        تا فردا اینست ، باید تحمل کرد
        اما منظورشان کدام فرداست ؟
        فردا ؟ پس فردا ؟ یک ماه دیگر؟
        یک سال دیگر؟ چندسال دیگر؟
        دارم دیوانه میشوم ، کدام فردا ؟
        نمیدونم چند روزه که در زندانم
        شمارش از دستم دررفته
         
        دیگرحتی یادم نیست ،
        خورشید مکعب بود یا هِرم  یا کُروی
        راستی ، این آدم نمای امروزی !
        با اینهمه ظلمش ، دارد به کجا میرود ؟
        دراین انفرادی ، مخ ام تارعنکبوت بسته
        خیلی چیزها از یاد و خاطره م رفته  
         
        داد کشیدم :
        ای ستمکاران !
        پس قدم زدن چه میشود ؟
        زیرِ نورِ خورشید
        قانونِ ژنِو ؟
        به خود گفتم :
        کاش لااقل ویتامین دی سه ، پنجاه هزار داشتم ،
        در نبودِ نورِ خورشید
        زندانبانی به زندانبانِ دیگر گفت :
        یارو چقدر صداش گوشخراشه
        حسابی ، روی مخ ام رفته
         
        صدای فرمانده از راهرو آمد
        داشت به سلول ها سرکشی میکرد
        همو که حتی نسبت به اوامرِ خدا ،
        سرکشی میکرد
        به سلولم که آمد ،
        به احترامش بلند شدم و گفتم :
        سلام فرمانده !
        مرا به چیزی نگرفت
        بجای اینکه ، او خجالت بکشد ازظلمش ،
        من از برخوردِ زشتش، خجالت کشیدم
        سلامم که شهید شد ،
        حرف حقم را که نشنید
        نگاه بر زمین دوختم
        ثانیه ای بعد که صدای دربِ سلول آمد
        سربرآوردم ،
        دیدم او بهمراهِ غرورِ لعنتیش ،
        از این سلولِ لعنتی رفته
         
        بهمن بیدقی 1401/4/8
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۱ ۱۳:۲۱
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و شورانگیز بود
        موثر و پر معنی
        دستمریزاد خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۱ ۱۴:۲۳
        با سلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
        سپاس بیکران ازلطفتان
        شاد باشید و سلامت
        ارسال پاسخ
        ابوالقاسم کریمی
        يکشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۱ ۰۶:۱۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۱ ۰۶:۴۹
        با سلام و عرض ارادت آقای کریمی بزرگوار
        سپاس بیکران ازلطفتان
        ارسال پاسخ
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۱ ۰۶:۵۸
        توضیح : خندانک
        درنسخه اصلی ، این قسمتِ شعر اینگونه است که بنظرم جالبترست :
        \" دیگرحتی یادم نیست ،
        خورشید ، مکعب بود یا هِرم یا کُروی
        راستی ، ای آدم نمای امروزی !
        با اینهمه ظلم ات ، داری به کجا میروی ؟ \"
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۱ ۱۱:۲۳
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شمااستادگرامی

        احساس گرم شعرت
        گرمای گلزار دل است
        گرم می شود این دل ما
        گویی چون مستان می شود
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۱ ۱۲:۲۸
        با سلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
        سپاس بیکران ازلطفتان و سپاس از بداهه ی زیبایتان
        شاد باشید و سلامت
        ارسال پاسخ
        سارا خوش روش
        يکشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۱ ۱۷:۴۸
        درود بر شما جناب بیدقی
        زیبا و پرمعنا بود، قلمتان نویسا خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۱ ۱۹:۱۷
        با سلام و عرض احترام هنرمند گرانقدر
        بزرگوارید
        سپاس بیکران ازلطفتان
        شاد باشید و سلامت
        ارسال پاسخ
        محمد حسنی
        دوشنبه ۱۳ تير ۱۴۰۱ ۰۰:۱۷
        زیبا بود ددرودتان باد خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۱۳ تير ۱۴۰۱ ۰۵:۴۰
        با سلام و عرض احترام آقای حسنی بزرگوار
        سپاس بیکران ازلطفتان
        شاد باشید و سلامت
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2