سه شنبه ۴ دی
اشعار دفتر شعرِ غزل ها شاعر زهرا مهدوی راد(گل یخ)
|
|
درد چشم غزلم را چه کسی می خواند؟
همه ی بغض مرا شعرِ ترم می داند
|
|
|
|
|
ده سال و اندی مانده ام در پیچ و تاب کوره راه
ده سال و اندی میروم تا مرز مردن گاه گاه
زهرامهدوی
|
|
|
|
|
هر شب
تقدیر من درگیر حیرانی است هر شب
تصویر ساعتهای ویرانی است هر شب
|
|
|
|
|
آسمان با دیدنم یکباره باریدن گرفت
عاقبت یکبار بغضم را خدا گردن گرفت
|
|
|
|
|
بریده طاقت قلبم پناه می خواهم
امید مرهمی از گرد راه می خواهم
زهرا مهدوی راد
|
|
|
|
|
قوی عاشق در پی عمری سکوت سرد و تلخ
عشق ها می سازد از تصویر آوایی که نیست
زهرا مهدوی راد
|
|
|
|
|
افتاد عشق تا گذرش بر مدار ما
گم گشت آسمان و زمین در غبار ما
زهرا مهدوی راد
|
|
|
|
|
گل امید
پرنده ای که از اینجا نمی پرید اینجاست
همان که دور دلش یک قفس کشید اینجاست
|
|
|
|
|
آغوش خدا هست ولی خواب نداریم
در پهنه ی دریا لب سیراب نداریم
|
|
|
|
|
ای گم شده در سایه ی آغاز صبوری
همسایه ی خورشید ولی در پی نوری
|
|
|
|
|
با شاخه، تبر ،گر پیِ بیگانه شدن نیست
گنجشک در اندیشه ی بی خانه شدن نیست
|
|
|
|
|
(اسیرعشق)
عمقِ دریای نگاه من و تو طوفان است
مرگِ احساس دلم،در نظرت آسان است
|
|
|
|
|
(سکوت تلخ)
اگر چه جام نگاهت پراز گناه من است
سکوت سرد تو از ،حرف اشتباه من است
|
|
|
|
|
گمگشته ام و بنده ی تقدیر و دگر هیچ
سرگشته ی یک بغضِ نفس گیرو دگر هیچ
|
|
|
|
|
(خشکسالی)
بهار آمد چرا پس نیست شوری این حوالی را
صدای خنده ی دریا،وَ آن باد شمالی را
|
|
|
|
|
نکند فرصت این شب به درازا بکشد
مقصد مردم اینجا به کجاها بکشد
|
|
|
|
|
ای به جا مانده از آن حادثه ی رویایی
حسرتی مانده به دل در پسِ هر فردایی
|
|
|
|
|
نگذار تا یک دم خدایت را بگیرند
بر بامِ مسجد،هرصدایت را بگیرند
|
|
|