سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      اشعار دفتر شعرِ در خواب و بیداری شاعر اکبرنصرتی

      اکبرنصرتی

      ابراز عشق من به تو مثل یک حادثه بود زبانم را به لکنت و کوه کلمات ریزش کرد
      ۱۶۰ بازدید     ۶ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      در افق های دور دست سرزمینی اهورایی است که سرشار از گلهای سرخ و زلالی چشمه سارش به اشک عاشق می ما
      ۱۹۵ بازدید     ۵ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      در آسمان چشم تو ستاره ها می درخشند و پرنیای آرزوهایت هر شب به تماشا می نشیند دختر ایل اهورای
      ۲۱۹ بازدید     ۵ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      لبخند تو آوای مستانه ی کبکی ست که در هوهوی باد بر گستره زاگرس جفت خود را عاشقانه می خواند از
      ۱۶۸ بازدید     ۱۱ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      آن سوی اقلیم نگاهت طبیعت بکری است که بر شاخسار کنارها بلبلان عشق را زمزمه می کنند با هر پلک زدن
      ۱۲۸ بازدید     ۶ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      تو مثل شکوفه های کُنار بر شاخه های بهار قد برافراشته و زیبا رو و من شاعری عاشق در میان ایل تو
      ۱۶۶ بازدید     ۴ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      پیش از این شعر دختری را دیدم از دیار زاگرس که سیاهی چشمانش شبیه شعر سپیدی بود که حلاوت واژه ها
      ۱۰۱ بازدید     ۸ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      مثل معلمی از دانش آموز ، پرسید ، وقتی خورشید پشت پنجره غروب می‌کند و تابش ماه بر زمین و سوسوی ستا
      ۷۶ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      سخن که از تو به میان می آید تمام اندوه من از میان می رود اشکهای گرم بر گونه های سردم جاری می ش
      ۱۳۷ بازدید     ۶ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      خورشید که غروب می کند زیر نور ماه ستاره ها را می نگرم و در خاطرات گذشته غوطه ور می شوم سالیان سا
      ۱۲۱ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      آنگاه که خورشید پشت کوهها سر فرو می برد و ماه از افق های دور دست سر بر می آورد در سکوت شب کتابها
      ۲۳۳ بازدید     ۳ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      در یک قدمی خوشبختی بودیم من و تو پیمان بستیم برای فتح قلعه آرزوها و فرشته های آسمان شاهد عقدما
      ۹۶ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      برای آخرین بار من و تو بر سر راه یکدیگر قرار خواهیم گرفت و خواب انتظار را در اولین دیدار تعبی
      ۱۸۶ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      تو با کلام شاعرانه عاشقانه ای را به تصویر کشیدی کلامی که فراتر از هر حرف و صدایی جادو می کرد ا
      ۲۰۱ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      اندوه تو هر لحظه مثل سایه با من است هر سو که می نگرم رهایی از آن ممکن نیست و هر دم مرا به
      ۱۵۴ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      عشق گاهی مثل آب است و گاهی مثل آتش آن روزها که عاشق هم بودیم زندگی معنای روشن عشق بود آنچنان که
      ۲۸۲ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      سالهاست که رفته ای اما انگار هرگز نرفته ای دست بر شانه ی خیالت می گذارم اما تو مثل یک بیگانه و
      ۱۴۰ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      تو با شاخه ای شعر که عطر زنبق های کوهی را داشت به سوی من آمدی تا عشق را آغاز کنیم اما من در می
      ۱۸۴ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      این شعر که ورق بخورد مثل آتشی بر گور زبانه می کشد آنچنان که در نور آن اندوه من آشکار می شود و
      ۱۳۹ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      مثل پرنده ای در بند که به پرواز می اندیشد هر لحظه و هر جا به تو می اندیشم پشت باغ خاطره هایما
      ۱۹۲ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      اندوه تو ژرف ترین اندوه هاست شاد ترین لحظه هایم عزادار تواند دعاهای صوفیانه هم تسکین ام نمی
      ۱۴۳ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      صدای تو به آوای پرستوها می ماند آنگاه که از کوچ باز می گردند وقتی سخن آغاز می کنی کلمات بر لب
      ۱۴۸ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      نگاه تو مثل باد بهاری بر من وزید تا روزگاران رفته را به یاد آورد اما من حدیثی جز اندوه نداشتم ک
      ۲۱۹ بازدید     ۴ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      شب همه شب ناله و افغان برآرم چنانکه تا سحر لب به هم نگذارم از لحن کلامم پیداست خونین جگرم ، ا
      ۱۶۳ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      اگر من ریشه بودم قلب زمین را می شکافتم مسیر تو را می پیمودم به دل تو پیوند می خوردم
      ۱۵۹ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      شعر در وصف تو باشد می لرزد دل و دستم مثل اکنون در خیالت چون نمی دانم که هستم هزار اما و اگر و
      ۲۲۲ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      چرا آمد چرا رفت آنکه با آمدنش زندگی معنایی گرفت آنکه با رفتنش شعر بوی تنهایی گرفت شعرهایم همه
      ۱۸۵ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      منم آن شاعر تنهای خاموش که دارم کوله ی غمهای تو بر دوش درون سینه ام زخم هزاران آرزو دارم چگونه در
      ۱۶۴ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      عمری از تو سرودم که که لیلایت کنم با فسون واژه ها هر لحظه شیدایت کنم نیستی دیگر تو و تنها شدم
      ۱۶۵ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      خاطرم آزرده و زندگی مثل مجلس ترحیم است با قلبی آکنده از غم باخدا حرف می زنم اما یوسف اقبال من
      ۲۱۴ بازدید     ۲ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      غیر تو با هیچ کسی کار من نیفتاده است گره پشت گره و گویی گذر پوست به دباغ خانه افتاده است از همه د
      ۲۱۸ بازدید     ۲ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      ای دریغا و صد افسوس ز هر سو می نگرم گل خار دگری دارد عشق کالای بی خریدار در این آشفته بازار است
      ۲۶۷ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      خسته ام از بی وفاییها هر که آمد نمک بر زخم دلم پاشید و رفت صدای ساز عشق خوش است ولی از دورها ق
      ۱۷۰ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      برای نوشتن عاشقانه ای واژه های ریز و درشت را الک می کنم شعر بوی دلتنگی می دهد آنقدر غمگین که ا
      ۱۷۵ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      "پر کن پیاله را" که آب از سرم گذشت بریز تا غم زمانه را فراموش کنم دلخواه من نبود آنچه بر سرم گذشت
      ۱۹۰ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      تا آئین تو شد بی وفایی من کودکی افسرده از دایه جدا که سرنوشتش شده تنهایی سنگدلی و بیهوده ریزد گ
      ۲۳۲ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      یاد باد آن روزگاران در میان آن هیاهو یاد تو آرامش جان بود مثل یک دیوانه ای که با خیالت راه می
      ۱۴۹ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      تا قلم در دست می گیرم نوزاد شعر من بی وقفه می گرید وقتی ژان والژان قهرمان برای تکه ای نان دزد
      ۲۲۳ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      آن روز که نگاهمان بهم گره خورد ابروانت با صد شعبده جان از تن من برد الماس دلم را از قفس سین
      ۱۹۶ بازدید     ۲ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      از گذشته گریزانم از آینده هراسان چشم به راه فرشته ی مهربان که روزی می آید اشکهایم بند نمی آید
      ۲۰۳ بازدید     ۱ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      تمام حرف من یک جمله بود و جز معنای عشق نبود دوستت دارم حرفی که از
      ۱۷۶ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      اکبرنصرتی

      ‌نگاه کن شبم در حسرت می گذرد و روزم در انتظار گذشته ها را ورق میزنم در خاطره ی شالیزار من و
      ۱۴۴ بازدید     ۰ نظر

      ادامه شعر

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      8