جمعه ۲۱ مرداد
|
دفاتر شعر م فریاد(محمدرضا زارع)
آخرین اشعار ناب م فریاد(محمدرضا زارع)
|
بخت، مثل فرعون چشمت سیاه افتاده است
کودکی معصوم در نیل ِ نگاه افتاده است
گفته بودی عشق یعنی زندگی، اثبات شد
زنده رود از چشمه ی چشمم به راه افتاده است
مثل یک دوشیزه در اردوی سربازان ِ مست
قلب من در لشکر ِ غم بی پناه افتاده است
کشوری آزاد بودم دشتهایم سبز ِ سبز
سرزمینم زیر پوتین سپاه افتاده است
فکر میکردم گمم هرگز نخواهی کرد، آه!
سوزنی هستم که در انبار کاه افتاده است
کاروان شوق از نایم به شادی می گذشت
در نفسهایم پس از تو نقش ِ آه افتاده است
با عزیزم گفتنت تقدیر من جوگیر شد
یک نفر با عشق تو در قعر چاه افتاده است
قصه ی تکرار مصر است و تو بر ظُلمَت مُصِر
توی زندان تو مردی بی گناه افتاده است
عقل خود را عزل کردم تا تو آبادم کنی
بر دل ویرانه ام نفرین شاه افتاده است
آنقدَر از وعده هایت شوق بالا می رود
لعنتی! عکس تو هر شب توی ماه افتاده است
(م. فریاد)
|