شنبه ۳ آذر
اشعار دفتر شعرِ غمگوشه شاعر سمیر آبشار (هیمه)
|
|
شاید امروز شده یک قرن که من بی تابم
خنده بینی به لبم اما من...
ناقوس عزادارانم...
|
|
|
|
|
شده آشفته شوی بی آنکه بدانی علت؟
|
|
|
|
|
دگر یادی ز یار گذشته هایت نمیکنی
حتم دارم یاد خاطره هایم نمیکنی
|
|
|
|
|
گر تو باشی من از دنیا چه میخواهم..!
|
|
|
|
|
به دل بگو دگر طرح عاشقانه مکش
بگو دگر نقشی ز عشق بی کرانه مکش
|
|
|
|
|
با شرابی به رنگ خون شقایق مستم کن
نیستم... با دم مسیحایی خود هستم کن
|
|
|
|
|
صدای رگبار باران که میکوبد سر انگشتش
|
|
|
|
|
ای اشکها از ابر دیدگان من پیاده نمیشود..؟؟
|
|
|
|
|
حوالی جایی که رنگ تار و ماتی داشت..
ستاره به راه افتاب دام مرگی کاشت..
|
|
|
|
|
امشب من و درازای شبی طولانی
گوید در برابر غم ها تو رو به پایانی
|
|
|
|
|
ببین شکسته در گلوی نی آواز...
|
|
|
|
|
در نگاه زیبایت ای سراب فریب من
|
|
|
|
|
آسمانه قصه هامان در غباری دفن میگردید
شاخه های سبز نرگس در هجوم باد میلرزید
|
|
|
|
|
بشتابید خلایق اینجا دیدنی پر است...
|
|
|
|
|
گفت دلیل خیسیه این گونه های سرد چیست.؟
گفتمش خاری بچشمم رفته انگاری و آه نیست
گفت شاید!!ولی چنین غ
|
|
|
|
|
یاد باد آنکه مرا برد ز یاد....
|
|
|