چهارشنبه ۶ تير
|
|
مهتاب در پی ِ آفرینش لبخند نازکانه چشمی دزدکی به شبستانی که تو میخانهدارش باشی می ا
|
|
|
|
|
و من تنها میان کوچه ام . شب زنده دار امشب . مگر قحطی است یک شیشه محبت یا نخی اتش؟ که می
|
|
|
|
|
باغبانی ناامید از تاکستان فقط خوشه ای آتش
|
|
|
|
|
جمعه ها عصر،
همان لحظه که خورشید
پراز حرف و کنایه،
می رود گوشه تصویر
|
|
|
|
|
با من بخند آن خنده جانانه مستم می کند با من برقص آن چرخش رندانه مستم می کند خامش نمان از بهر د
|
|
|
|
|
دوستی گفت فلانی شده ارزان شکرش مشتری ریخته چون مورو ملخ دوروبرش گفتمش نه--- نه اجناس دگر را به
|
|
|
|
|
رویاهایم را به دار مکافات گره زدم وقتی دیدم به آن هرگز نمیرسم آخرتو میدانی که از روز ازل این د
|
|
|
|
|
یادگاری یادگاری هایت مانده بر دل نمی توان انها را نصب کرد بردل نازک اتاق تا انها را دید
|
|
|
|
|
1 دو چشمت آسمانی بیکران است نگاهت آتشین و جاودان است میان ما نمی دانم چه حسی ست گ
|
|
|
|
|
1
دوست می داریم و می سوزیم
دوست نمی داریم و می سوزیم
دو
|
|
|
|
|
خواهم شبی از سوز دل شیدا کنم پیمانه را از جام و ساقی بگذرم بر هم زنم میخانه را اندیشه را خ
|
|
|
|
|
چون صبح شود دفتر زندگیم نو باشد عطر خوشبوی حبیبم به جهان پر باشد قلم من کلماتش همه از
|
|
|
|
|
زندگیو به چنگ نگیر با اون چشات به دل نگیر با این دلای سوخته دیگه نگیر بهونه
|
|
|
|
|
این آخرین آمار از مرز جنون است اخبارمان زآن سوی حصر تعلمون است آهنگ معکوس شمارش ساز گش
|
|
|
|
|
امروز می خواهم دست کودکان شعرم را بگیرم و آرام آرام کوچه های باران خورده ر
|
|
|
|
|
صورت یک کتاب تصویرهای سپید و سیاه و رنگهایی که در سیاهی غم اسیرند یا در شادی ها زیبایی می ب
|
|
|
|
|
درختی دیواری وچشمی سوی آن حصار. . اشکی عشقی در ورای پنجره ای رو به دیوار.
|
|
|
|
|
شعله ی آتش دل خفت زیر خاکستر کودکی نیست دمی فوت کند ، باد زند دل میثم همان کاغذ خط خ
|
|
|
|
|
قاب عکسی روی دیوار و خاطره یک شب بارانی رقیبم شده اند تنهایی هایم سرد بگذرد.. هر وقت پنج
|
|
|
|
|
یک لحظه ی پرشور ز دیدارم آرزوست
|
|
|
|
|
کی گفته مستی و مستانه مرده کی گفته عاشق دیوانه مرده همین کوه بلند از سادگیشه ک
|
|
|
|
|
رِسَد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند كه به لطف ما اگر بود كه ز او جدا نبيند اين سمات و ازلي
|
|
|
|
|
بعد تو در خود شکستم درهای شادی به روی خود بستم بی توجه به حال بدم رفتی حالا میگی دلت
|
|
|
|
|
1 چشمانت راببند برتمام پستی های بی رمقم راههایی که می روم بالابکش پلکهایت را ازراههای
|
|
|
|
|
با هر طنینِ بغض ،پروانه می شوی در پیله ی سکوت با بادِ خاطره در این حریمِ سرد با
|
|
|
|
|
"""هذیان که مینویسم از شوق درد هایم...""" گردد دلم دوباره پات
|
|
|
|
|
ایران من ای هر کویرت بهتر از صد چشمه ساران ایران من ای یادگار یادگارا
|
|
|
|
|
تقدیم به مادرم که بیست و سه سال برایم هم مادر است و هم پدر وهمه مادران فداکار کشورم ، البته از هم
|
|
|
|
|
از رفتن تو چنان هیاهو کردم ناگاه به سوی آسمان رو کردم با آنکه نداشت چشمهایم سویی در یافتنت
|
|
|
|
|
له دیوویت نیه داخ چگنت له هیوور خسه م له کوو فیرت بکه م، شون پادیش نیه
|
|
|
|
|
تیغ اَت را بکش(آقای علیرضا امیر خیزی )... بداهه به احترام نظر ایشان در یک بیت و در زیر نظر ایشان
|
|
|
|
|
جای چه کسی باشد در خانه ی دلجویی تا مهر تو پُر کرده کاشانه ی دلجویی گردانده خدا
|
|
|
|
|
از سَرِ بُرج چند طبقه پایین افتادم تا آمبولانس بیکار نباشد! اِشتغال سِزارین شد و از ایج
|
|
|
|
|
شب چو بر آدینه شد بر عشق باید خیمه زد عشق حق گو تا سرشک از دیدگانت چشمه زد عُلقه ها بَرکن
|
|
|
|
|
سلام برهمه بزرگواران واساتید و ارزوی بهره گیری از خوان گسترده الهی در این ماه مبارک . زیاده گفت
|
|
|
|
|
کجادست تو از دستم رها شد کجاراه من از راهت سوا شد کدامین راه را بی راه رفتی؟ که پیوند د
|
|
|
|
|
خمیازه هایم را باد شخم زد ... نجواهایم آهنگ سیلاب شد ! خوابهایم را زردِ پاییز بشا
|
|
|
|
|
وقت اندوه ، به خود آمده بود ابر ، انبوه ، به خود آمده بود آسمان ، صرعی ِ کف کرده دهان ل
|
|
|
|
|
صفا چطور عالمیه /عالم پر غصه یه
بگو خدای عشق کیست/اگه برات زحمتی نیست
بازم
|
|
|
|
|
ورق ورق خاطرات تو و دست های بی توان من. تورق دوست داشتنت، پایان خط رسیدن و سه نقطه ی
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر) «رویش» تشنه ام اما سیراب از زلال چشمه ساری که درچشمان تشنه
|
|
|
|
|
الا ای دلبر خونخواره ی من بت شیرین نفس مه پاره ی من دو بوسه فعل اتش کن لبم را همی سوزان پر
|
|
|
|
|
چگونه باورت کنم تویی که میگذری ازبود ونبودمن چگونه بخوانمت بسرایمت توی که بی صداترین واژ
|
|
|
|
|
با صدایش... طولانی ترین نگاه و... نجیبانه ترین عشق را به خانه می بریم آبی نمی بارد بر
|
|
|
|
|
چند وقت است دائما می میرم در کوچه های غریب تنهایی حلق آویز می کند چشمانت لحظه هایی به وق
|
|
|
|
|
آسمان دل من تاریک است وهوا بارانی رعدوبرقی زوجودم جاری چشمهای دل من محتاجند به
|
|
|
|
|
پرچم های سبز، پرچم های قرمز، پرچم های آبی، پرچم های سپید، پرچمهای سیاه، پرچم های بنفش
|
|
|
|
|
زندگی برگه گلی ست روی این شاخه گلا می زند عشق و صفا می زند خار به ما خبر از یه گل یاس
|
|
|
|
|
و حس عقیم دوست داشتنی
که روی شاخه ها جنبید
و من ریشه ام
|
|
|
|
|
اگر دیر آمدم معذور بودم که پيش چشم او مأمور بودم از اين اميد وصلي که درون سرم افتاده، م
|
|
|
|
|
در نبرد بین عقل ودلم چه بیهوده تقلا میکند عقل گرچه میداند وقتی پای شمشیری به برندگی ع
|
|
|
|
|
آرام آرام خیلیییییییی آرام دلم آرام خیلی آرام بی غم به دور از هر هیاهو
|
|
|
|
|
به چه می خندی مزرعه ی ذرت وقتی تمام دندان هایت زرد هستند!
|
|
|
|
|
اغاز کمال خشکی زده ام باران! یک نقطه شمالم باش . پَرمی شکنم بی تو ، همریشه بالم باش.
|
|
|
|
|
شمیم نمناک خاک گیسوان برفی اش را طواف می کرد به وجد می آورد سخاوت لبخندش از خواب یخمک
|
|
|
|
|
به سیم آخر می زنم با هزار حرف نگفته و هزار رویای ندیده و کرور کرور رویای ناخوانده .
|
|
|
|
|
از زندگیم عکس نگیرید این روزها رویای من نبود دنیا وارونه میگذرد هیچکس شبیه زندگیش ن
|
|
|
|
|
سلام به دوستان و اساتید عزیزم.این غزل بر میگرده به وقتی که در تلاش تغییر زبان شعرم بودم. به امید
|
|
|
|
|
چند دوبیتی یاد حرف هایت امانم را گرفت چهره ی ماهت عنانم را گرفت رفتی و تنها
|
|
|
|
|
غم می خورد هروز دلها را به آسانی چون رفتن شن در بیابانهای طوفانی این زندگی مثل زبان شعرها لال
|
|
|
|
|
از مناره های آفتاب عکس - خدا - می تابد برروی آب و طایفه ی زمین میشویند ت
|
|
|
|
|
در آسمانِ این شهر نشانی از ستاره نیست؛ ماه اش وبالِِ برج های سیاه! کهکشان اش ذرّاتِ س
|
|
|
|
|
خلوتم پر شده از تاريكي
زير تاريكي شب ديدن مهتاب قشنگ است.
چه خيالي است اگر
|
|
|
|
|
میان باور پوچم قدم ها می زنم هر شب من همچون شمع می سوزم برای صبح امیدم خداوندا تو می
|
|
|
|
|
نگاهم کن چگونه بر زمین افتاده ام شیدا چو مجنونی که بر دل می نگارد عشق یک لیلا گرفتارم به
|
|
|
|
|
ناز کردی تا که برقع باز کردی با دو چشمانت چو بردی این دلم را فصل غم آغاز کردی ساز کردی
|
|
|
|
|
می روم در شبان چشمانت تن به موجی عظیم بسپارم میروم باز هم نمی دانم در کجا خواب و از چه بیدا
|
|
|
|
|
زنده بر عشق عقيقش چنانم كه مپرس چو سواري به شفيقش چنانم كه مپرس سعد و طالع همه در بزم به رقص آ
|
|
|
|
|
در حريم بارگاهت ،اين غزل معنا شود قافيه بر قامت ِ هر واژه اي مينـــا شود با غرور ِكاذب ِ مهتا
|
|
|
|
|
شب بیمادری را همچو یلدا میكنی یا نه
در عالم بهتر از مادر تو پیدا میكنی یا نه
|
|
|
|
|
چشمانم مثل تارمویی آواره برشانه ی دریا نشست و قلبم درخوشبختی ساحل آوارکرد.
|
|
|
|
|
1- تابستان ؛ تاب ِ دلی که ستانده ، نفسم را خسته ام … می خوابم ! تا شکافت
|
|
|
|
|
می لـرزد پـُشـت دلــم . و پـا بـرهنـه تـر از بـاران بـه بــلوغ میـرسند اشـکـهایــم . نـف
|
|
|
|
|
چه ناغافل ز کف دادیم دنیای عروسک ها چقدر آسان سفر کردیم همپای چکاوک ها در این جال
|
|
|
|
|
برای هزارمین بار که از همان خیابان می گذشتم ، هنوز پنجره ی اتاقت بسته بود با پرده های کلفتی که پشت آ
|
|
|
|
|
به نام او كه روشني بخش جان است 1- كلاغ هم شغلش را عوض كرد وقتي كه مرغ همسايه غاز شد!
|
|
|
|
|
به نام خدای محمد(ص)
نمکدان که شکستم لبخند زدی تا شکر بریزی در جام ترک خورده ی
|
|
|
|
|
چه تکراری ست زاین آشوبِ جانفرسا هوا تاریک و ظلمانی زمستان است و جان از مرگ بیزار
|
|
|
|
|
صدایم درد می کند "داهولی" یک چشم که روی لب اش کلمات در هجایی کوتاه بی سایه راه می رون
|
|
|
|
|
عابری خسته ام از متن ِ خیابان، دلگیر مثل یک پنجره رو به بیابان، دلگیر تلخ چون قهوه ی س
|
|
|
مجموع ۱۲۴۹۸۷ پست فعال در ۱۵۶۳ صفحه |