سه شنبه ۷ اسفند
اشعار دفتر شعرِ فصل موهای تو شاعر آرزو حاجی خانی
|
|
من شب نفرت ودردم، تودعای سحری
من پرازجنگل زرد وتوصدای تبری
|
|
|
|
|
ای کاش در محدوده ی دنیای ما باشی
ای کاش از نسل همان دیوانه ها باشی!!
|
|
|
|
|
آغازشد ترانه ی احساس من به تو
آنجا که جای باد به باغم رسیدی و…
|
|
|
|
|
وقتی که مرد
آرزوهایش را
در ضمیر دلش
می بازد،
اسبی که با گامهایش
امواج شمال را به گردن
|
|
|
|
|
پایان این دنیاست دیگر جای ماندن نیست
جای عروسک بازی و **
|
|
|
|
|
ریخته اقیانوسی از تشنجهای آواره
برسرراه شعرم
طغیان می کنم بعد از هر صرع و
فراموشی ِ ماه
|
|
|
|
|
بامن بیا به وسعت چشمان حادثه
دریا به خواب من شده طوفان حادثه
افتاده خط میخی قلبم به فکر تو
|
|
|
|
|
آن ساز و رقص مریم و احساس تارکو؟
درباغ حس و عاطفه آن برگ و بار کو؟
باران گرفت، دشت غزل زیربو
|
|
|
|
|
قسم به پودرشدن روی هرپکِ سیگار
به مسخ و تسخیرم برنفوسِ بی پندار
به خواب خشدارم درگلوی سردرگم
|
|
|
|
|
درجهانی که حقیقت اشکهای توراساکن است...
من در تنگنای بودنت
میان عالمی که تمام گلهایش رابه پای
|
|
|
|
|
دم کرده ی افکار تو تیترروزنامه ای بود که آبپزشد برای روزنامه فروشی که لب سرخ می کند
|
|
|
|
|
یوسف! ارتفاع سیلویت را بالاببر به اندازه ی هفت سال گندم خیسم امشب باتنم هم قافیه شو ت
|
|
|
|
|
تاریخچه ی انزوای تو از نسلِ هجرت من است به هر جایی بی تو. پاهای توانگار به رسم مو
|
|
|
|
|
پایم راکه از مزرعه بیرون می گذارم بادمی وزد لای موهایت. باهر رفتنم، هواتغییرمی کند
|
|
|
|
|
دررسم چوپانی تو تمام تنم بوی دختربچه ای رامی دهد که آفتاب زیرادراک درختچه ی شعرهایش مثل
|
|
|
|
|
برلب ِفنجان ِسفالی ِپلکهایم پرنده ای داشت نام تورا طوری سایه می زد تا در خواب زلیخا ازقص
|
|
|
|
|
پاهایت راپاییده بودم.حلقه ی کمرت را.کمربندی که برایت گرفته ام هنوز لبه ی تخت آواره است.دیشب آواره بو
|
|
|
|
|
پرنده بازبه خانه برگشته
خواب می بیند
کوچِ اتاق خالیِ
|
|
|
|
|
دنیا، چون کوچه ی باریکی ست که زنی هرروز بازنبیلش به سرعت ازآن عبور می کند. ومردی
|
|
|
|
|
پروازپرنده مسدود است برسینه ی تو هنگامی که از چاک سینه ام به لبهایت دانه می دهی باران
|
|
|
|
|
لطفاً درغزل بعدی ات دریارا باآرزو هم قافیه کن سازراباآرزوهم قافیه کن باران را ا
|
|
|
|
|
نبودن تو، جارچی لولای دراست درسنگفرش اتاقم که وارفتن شعرهایم را به مَردهای دوره گرد
|
|
|
|
|
این روزها خیلی دلم می خواهد فنجان سماعی را روی نقطه چین شعرهایت خالی کنم تا موهایم از
|
|
|
|
|
آرزوی رمان نیمه باز پنجره برلولای لبهایت سایه ی پیراهن من است روی تقویمی که مردی راازخود
|
|
|
|
|
رمان وسوسه های تو باتیتراژی ازثانیه ها درعقربه ی کندِ ورق خوردنم تافصل بوسه، باطوفان برگ
|
|
|
|
|
پرچمِ سیگارِافراشته برلبهای تو ایمانم را ترک داد از دره هایی که به لبهایم کفرمی ورزند.
|
|
|
|
|
ازنام تو
تالبهای من
واگن به واگن
الفبای خدا
دیکته می
|
|
|
|
|
ضربه مغزی شدم ازاصابت صخره ای که اقیانوس حوض خانه ام را پای تخت تو کشاند بهترین ماهی های
|
|
|
|
|
1 مزرعه دار باتلِ احساسم به شالیزارهای مازندران داس می زند. ابرهاپایین افتاده اند
|
|
|
|
|
ریشه ی دلتنگی دراشتباه دستهای خیالاتی خدا تاوسیع ترین دشت گلهای بابونه تیتراژشد. تنهایی
|
|
|
|
|
1
باتو بودن،
استادی ست
که بالاتنه ی بنفشه های شهرم را
|
|
|
|
|
یارهایم کن ازدرد،یارهایت کنم از من ....................................................... ...
|
|
|
|
|
وسعت می گیری با7 مزرعه ی گندمزارها و19 مزرعه ی شالیزارهایم لبهای تری که می بارند موهایی
|
|
|
|
|
دررویای سپیدهای من ردیف ردیف جدول خیابان های شهرم را می سرایی درمتن باغچه ها من را.
|
|
|
|
|
قدرت خندیدنم را
باجنگ تحمیلی خودخواهی ات
ازهم فروریخت
|
|
|
|
|
مورچه ای دارد راه می رود
خط به خط خاطراتت را
روی برگی ک
|
|
|
|
|
آنگونه که توذهنم راگردن زدی من خیال کردم تواهل کمرگاه من نیستی کجابه دنیاآمدی نه درختان
|
|
|
|
|
1
دوست می داریم و می سوزیم
دوست نمی داریم و می سوزیم
دو
|
|
|
|
|
1 چشمانت راببند برتمام پستی های بی رمقم راههایی که می روم بالابکش پلکهایت را ازراههای
|
|
|
|
|
قندیل های تن داده به لبهای ابرها شعرهای سرگشته، لای موهایت نوازنده ای پرآشوب بااین هم
|
|
|
|
|
شب ِانزالِ آیه های یوسف! برطبیعت سکرآورگلهای وحشی تختم بادمی خورد به استراحت تو زیردرختان ن
|
|
|
|
|
میان درزپنجره که بسته لب به لب به تو عسل عسل ترانه هاکشیده شب به شب به تو بزن بکِش به خط و تار
|
|
|
|
|
باواژه های این شعرم گم کن ردپایت را درجنگلی سرد که معشوقه اش لذت معشوق بودنش را دربرگ
|
|
|
|
|
اعتقاد دارم تو یک روز ابرهارابه تسخیرکمر من دربیاوری چاک نارنجهای بوسه را با موهایم رفو می
|
|
|
|
|
علفهای شهر من عطسه کردند توبه خانه ی من پریدی آن مردی را که دیروز عاشقم بود به دورحاشیه
|
|
|
|
|
چه پس زمینه ی زیبایی!
زیرکفشهایم،
وقتی چای می نوشیم.
س
|
|
|
|
|
پیچید کولاک فرهای دامنم درهستی بزرگ. اکران شدی از صحنه ی لبم روی نیمکتی خالی درزیرگون
|
|
|
|
|
باتوشمال ِچای رادربوسه ات دم می کنم اندازه ی بوئیدن وازبوته هاکم می کنم افسانه ی پیچیده ای
|
|
|
|
|
1
آن روزکه عاشق بودی
حرفای زیادی داشتی
حرفهایی عمیق
ق
|
|
|
|
|
ازبس که دراین قافیه دنبال تو هستم بربسترادراک درانزال تو هستم دیروزکجارفته و آینده کجابود؟
|
|
|
|
|
حکم پیچیدن درتورا سایه ی دیواری به من داد که خورشیدش
|
|
|
|
|
اسبِ قصه ی من سرکشی اش را طوری توجیه کرد انگار، ی
|
|
|
|
|
از اسکله ی خودت که پایین می آیی تصویرنمدارم بهترین
|
|
|