شنبه ۳ آذر
|
آخرین اشعار ناب آرزو حاجی خانی
|
1
باتو بودن،
استادی ست
که بالاتنه ی بنفشه های شهرم را
اندازه ی خدا
روتوش می کند.
هنوزراستش رانگفته ام،
به قافیه ی انگشتان پیراهن بنفشم
که درخیال نقاشی هزارو یک باغ وجودت
روی بوم اتاق خوابم
دنبال یک ردیف ،قلم موی معشوق است.
هنوز...
ایمان دارم
به دستهای جالیزی که
زیرلبهای تو
می رسد
به ازدحام پرنده ها
درکوچ اجباری،
تاییلاق کنج اتاقم.
آفتابی ست شهرمن هنوز
هنوزراستش رانگفته ام!
بازمانده ی شیرازِباتوبودن
نبودنی بود
که از شکاف جادکمه ی پیراهن خدا
داشت به شعرهای من
نارنج می داد
نگفتی چه غذایی رادوست داری؟!
2
ته فنجان چای
نارنج شعرهای شیراز
برالفبای لبهایم
می چکد.
اصالت تو
بین شمال و جنوب دامنم
بالهجه ی بادها
هجی می شود.
شهرداری احساساتم
میدان کازرون کمرگاهم را
باطرح سماعی فواره ها
درچهاراه تردیدهایت
اجرامی کند.
حالا توماندی
یک مرکزو
یک میدان.
یک یوسف و
یک پیراهن.
بازلیخایی که جرأت نمی کند
فواره ی خیالات تورا
درحوض هیچ مردی زیرو رو کند.
باچای فنجانت
زیرنگاه حیرت انگیز میزغذاخوری ام
درگلدان شعرهای آرزویت
ایجازکن.
امشب به خواب شیرین نطفه ی تو
درشیراز رفته ام!
............................................
آرزونوشت:می دانید که نقد شعرم رادوست می دارم.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.