يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ انتظار شاعر عباس جوخواست
|
|
به دنبالت
خانه به خانه
خانه هارا گشتم
وبه جستجویت
کوچه به کوچه
چشم هایم را آواره ات کردم
امات
|
|
|
|
|
تورو دیدم که دوباره
آسمونی شده بودی
|
|
|
|
|
وگرفتارم کرد
گل اندیشه ی درد
گل خوش بوی شقای
گل درد
|
|
|
|
|
انسان
عشق
سال هاست...
خاموش ایستاده
|
|
|
|
|
لیلا
شبانه هایت
بارانی می کند
چشم های چرو کیده ام را
|
|
|
|
|
هوالمحبوب
هر شب کعبه را گم می کنم
وتا پاسی از روز
با خیالت پرسه می زنم
|
|
|
|
|
1 مسلمانم، تو سلمانی!؟ در پیله ی نگاه اوست سلمان بودن ومن سال هاست...، تاس
|
|
|
|
|
وقتی قضاوت ام کردی گم شدم میدانی چه تو فانی به پا کردی؟! دریا تر از دریا آسمانی تر ا
|
|
|
|
|
دلم آواره ی تو عشق تو راز است هنوز دل دیوانه ببین بی تو بساز است هنوز تو که در خلوت دل شمع
|
|
|
|
|
من از صداقت صادق ترانه می خواهم برای دیدن دریا بهانه می خواهم بیا به وسعت مهتاب ستاره بر چ
|
|
|
|
|
شاعران ... پریدن نمی خواهم، قدم می زنم بر غرور جهان در بارانی که
|
|
|
|
|
من آزرده خبر از دل دلدار ندارم چه کنم خسته شدم محرم اسرار ندارم تو بیا کاری بکن حرفی بزن م
|
|
|
|
|
با صدایش... طولانی ترین نگاه و... نجیبانه ترین عشق را به خانه می بریم آبی نمی بارد بر
|
|
|
|
|
یادی که در آن یار نباشد مرده است مردی که در آن کار نباشد مرده است باید بروم تو را بخوا
|
|
|
|
|
تا آمدم این بار غمخوار تو باشم گفتم که چه بهتر گرفتار تو باشم تو بر همه سرور و سالارتر
|
|
|
|
|
من تشنه ی محبت کوه غرور بودم آواز خوان غربت سنگ صبور بودم تا اینکه شعر آمد پیغامش آسما
|
|
|
|
|
در زمستانی سرد کوله باری سنگین روی دوشم تنها می روم تا سفری دور
|
|
|
|
|
دلم ستاره چین تو چرا به در نمیزنی؟ چرا دوباره ای غزل شبانه سر نمیزنی؟ مگر به دشت آرزو
|
|
|
|
|
خوش آمدی که دلم با تو در بهاران شد شکسته این دل ویران که بی تو ویران شد بیا بیا که شبس
|
|
|
|
|
چشم هایش...
رهایم کردند
غرق شدم در سرگردانی
شعر...
عاشق
|
|
|
|
|
آسمان...
آبی...
تو...
فکر این مردم بی تدبیری
فکر رخ بازی
|
|
|
|
|
شقایق...
آخرین بار
برای اولین بار
نگاه
|
|
|