پنجشنبه ۱ آذر
اشعار دفتر شعرِ لفظ قلم ناب شاعر محمدرضا پهلوان(عرشيا)
|
|
اشكهايم فرصت است لحظه هااي چون وداع صدچراغ خونه ام مي رود همسوي من گريه مي كند با من
|
|
|
|
|
آتش سوزان كجايي شعرنابت بهترين است شعرناب آواز دلها چون بداني برترين است شعرناب آواي
|
|
|
|
|
استاد مهربانم از اينكه اين پست يك روز بعد از تولدتان ارسال مي شود شرمنده ام زيرا تاريخ تولدتان را فر
|
|
|
|
|
سبحانك يا لااله الا انت فراموش نما ثروت و دنيا خلــصنا من النــار يا رب قطره باش در اموا
|
|
|
|
|
1) كوفه بانگ بر مي زند، جانها همه پروانه ا
|
|
|
|
|
مي نوازم از دل تو، هركجا آراي من بود اي كه حالي بدتر ازمن، هر نما آساي من بود از هواي تشنه ب
|
|
|
|
|
به اميد شفا يافتن شاعر كبوتر باران «آه اي پاييز سرد اي كاش من از تو باغ
|
|
|
|
|
بعد از پلمپ شركت براي جبران خسارت ها وام چند هزاري گرفتم شناسنامه المثني، ازدواج دوتا
|
|
|
|
|
جواهري در شعرناب گرنباشي بگيرد حال و هواي شعرناب تو كه بودي به خوشي و به صفاي شعرناب
|
|
|
|
|
چنگ مزن اي دل بدان پاكي به عقل و مست نيست گو برو اينجا سـكوت وار است، بن بــست نيــست دربدر
|
|
|
|
|
رِسَد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند كه به لطف ما اگر بود كه ز او جدا نبيند اين سمات و ازلي
|
|
|
|
|
مادرم مثل يه ماهي مثل كوهِ صبر و خورشيد يكي در اوجِ دل انگيز چرا از صبرش نپرسيد مادر
|
|
|
|
|
آمدش آن رمضان بركت، آن ماه غفراني و رحمت مَن لَهُ يَطلَبُ نوراً، تا شود اهداء و قسمت سبحان خدا
|
|
|
|
|
اين شعر را در همدان نوشتم و مفهوم ان اين است كه خداوند چقدر بزرگ است. همي رفتم به سوي غار عليصدر
|
|
|
|
|
به كوه گفتم، صبر دل را آب شد به بيدار گفتم قصه ي خود را
|
|
|
|
|
اگر دل بي تو، ذوق باراني نمي كرد در اين خانه،كه مهمانـــي نمي كرد از بَرِ خود، حفظ بـودم ول
|
|
|
|
|
گلي كه برويت شكفت، باز جوانه مي زند اين چندمَن خروار عشق، هم پيمانه مي زند در خانه ي آبدانت،
|
|
|
|
|
كي مي آيي از معراج و آسمان تا مسلط شوي بر اين وآن قلب من سوخت از بس منتظرم كي ميرن اين د
|
|
|
|
|
تعاريف فرهين به صورت نثر فرهين يعني لاله اي كه شعرهايش هميشه جاويدان است فرهين يعني آتشي كه سن
|
|
|
|
|
تو باران شعري و من قطره ز شعرت تو سيل خروشاني و من گمشده در سيلت تو محسني و من حُسني ز شعرت
|
|
|
|
|
يارب، حمد و سنايت نمي گنجد در زبان قاصرم تو بزرگي و كريمي و من كوته نظرم اي كاش دري گشايد به
|
|
|
|
|
گذشته ها گذشتند آه افسوس به چه سرعت گذشتند حتي صبرنكرند تا به خود بياييم چقدر بي رحم اند
|
|
|
|
|
وقتي آدما باهم نسازن دنيا چي ميشه وقتي آب ميخاد جد
|
|
|
|
|
كسي نيست بگويد كه اين كس چرا تنهاست در جوابش مي گويم
|
|
|
|
|
من محمدرضا پهلوان هستم ولي به علت فراموش كردن رمز خود ن
|
|
|