يکشنبه ۲ دی
|
آخرین اشعار ناب احمد الماسی
|
تقدیم به دوست و استاد نازنینم "احمدرضا توجهی" که انسانی است فرهیخته با دید و طبی بلند
مهتاب
در پی ِ آفرینش لبخند
نازکانه چشمی دزدکی
به شبستانی که تو میخانهدارش باشی
می افکند
آفتاب
درخشیدن را
هنگامهای که تو چشم می گشایی
نمیدانی چه دوست دارد !....
اینک
در آغاز راه دستم را بگیر
تا در سفر از کوچههای عشق
بی راهنما نباشم
هفت دریا
هفت صحرا
هفت رؤیا را میخواهم بگذرم
اما
مگر میتوان آب ندیده به دریا زد ؟!.....
خار نخورده به صحرا رفت؟!.....
و بیخواب
به تفسیر رویا نشست؟!....
ای ساربان
پیش از طلوع
چند پشته را کاروان بگذرد
تا در سایه سار صنوبران
باروبندیل بگذاریم
و چاشتی نو
به رگهای زندگی تزریق کنیم ؟.....
چند وجب به درآمدن ِ آفتاب؟....
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.