يکشنبه ۲ دی
|
آخرین اشعار ناب احمد الماسی
|
جز خروشانی رودی
که از چشمان تو سرچشمه می گیرد
تا به دریایی برساندَم برای دل دادن
برای صید ِ مروارید ِ بودن
به چیزی ندارم امید
به چیزی ندارم عشق...
عاشقانه
در کوچههای روشنات پرسه میزنم
که منزل،
بس بعید و راه ، بیم ِ نخستیناش
دوری از دستان توست ....
به امیدم برسان
ای خروشان ....
وق وق ِ ناهمگون ِ سگان ولگرد
در پس پرچینهای روییده بر اندام خیال ُ پر شکیبات
گو آنقدر له له زنند
تا خُرناس گیرند
که آبچکان ِ پیس ِ دهانشان
حتی خزههای ساحل پُر موجات را
نتواند که برکَنَد
که دریا همیشه دریاست
و پلشتان ،
همچنان وقیح و پلیدند .....
جز ابدیتی
که شعرهای تو به گوشم میخوانند
به چیزی ندارم گوش
به چیزی ندارم هوش
به چیزی ندارم نوش.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.