شنبه ۳ آذر
اشعار دفتر شعرِ درپناه عشق شاعر معصومه نصیری
|
|
چگونه فراموش کنم تویی که سالها در خیالم سایه ات را می دیدم.
تپش قلبت را حس می کردم
برای داشتنت
|
|
|
|
|
وقتی از خاطرم می گذری نگاهم به ساعت
کوک می شود
|
|
|
|
|
من مات مانده ام از خود!!! تو مبهوت تر ... سردر گم حیران گریان به هرسو می نگرم ف
|
|
|
|
|
هر چه مینوازم صدای ســــکوت میدهد وتو تنها تویی که بلندترین پر حرفترین عاشقانه ترین
|
|
|
|
|
گفتی عاشق چشم های منی و رفتی چشمهایم را نذر تو کردم می بارند تا بیایی هوای نبودنت سرد
|
|
|
|
|
هر شبم بارانی است لحظه با غم جاری است خنده هایم را مبین! پشتش غمی پنهانی است اثر از شادی نی
|
|
|
|
|
شب دیگر باز بی تو نشسته ام روبروی پنجره ای که تو گشودی از عشق و ماه را نشاندی بر آن.
|
|
|
|
|
دلم گرفته باز آسمانش ابریست چشم هایم بارانی نگاهم به پنجره ی آبی رویا پشت این قاب خیال
|
|
|
|
|
هربیگانه ای که از خلوت دلم می گذرد. مست عطر خاطراتت می شود من چه کنم که اسیر و دربند این خ
|
|
|
|
|
من ترا ای آشنا، دل مرده می بینم ،چرا؟ خسته از جور
|
|
|
|
|
یک لحظه ی پرشور ز دیدارم آرزوست
|
|
|
|
|
در نبرد بین عقل ودلم چه بیهوده تقلا میکند عقل گرچه میداند وقتی پای شمشیری به برندگی ع
|
|
|
|
|
دلم در هوای معصوم نگاهت در التهاب چشم هایم به راه دوستت دارم ای قبله گاه
|
|
|
|
|
ای جان به فدای تار گیسوی تو باد آن غمزه ی دلـــربای ابـروی تو باد گـرشاخه گلـی تنهـاباشم به جه
|
|
|
|
|
"ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست چشم های پرز
|
|
|
|
|
همه عهدی و پیمانی همه عشقی و ایمانی سکوتم را تو معنایی همه حرفم تو می خوانی غم دل را تو
|
|
|
|
|
خواستم بگذرم از تو مثل قایقی از دریا مثل نسیم ازصحرا خواستم رویایی دیگر بسازم خیالم را ا
|
|
|
|
|
اي مونــس شبهـــاي مـن ذكـــر تــو بـر لبهــاي من بشنـو منـــم بنــگر م
|
|
|
|
|
خـودم بودم گـــمشده ای در خویش غــــزلی سرود خـــدا برای من به نام"تـــو" واژه به واژه
|
|
|
|
|
نبــار بــاران نبـــــار! تلاشت بیهوده است تو نمی توانی! نــــــــــه! تو نمی توانی
|
|
|
|
|
تمام تن و روحم زخمیست بارها وبارها زمین خوردم درمسی
|
|
|
|
|
بردیده ی خود طرح سوالی دارم ای کاش بدانی که چه حالی دا
|
|
|