ماه پنهان
از بادِ صبا پرسیدم ای دوست کجایی
ای ماهِ به پنهان شده در میغِ جفایی
ای پورِ علی یارِ یتیمان و فقیران
تو زاده ی زهرای رسولی و هُمایی
ای داده صفت بر تو ز موسا و ز عیسا
هم نوح و سلیمان و دگر یار سمایی
هر کس به طریقی پی رُخسارِ تو باشد
از دل بسرایم بنوازم که بیایی
با دیده ی خود آب بپاشم دم در را
شاید کرمی کرده و از درب درآیی
آدینه به آدینه نشینم به ثنایی
کز پرده برون آمده رُخ را بنمایی
بس حاکم و واعظ که بدیدم به خلافی
ای حاکمِ عادل برسان حکم و دوایی
تعجیلِ فرج را منِ عاصی نتوان گفت
خود گوی، عزیزیّ و تو محبوبِ خدایی
سراینده: محمد گلی ایوری
***
انتظار
گفتی آدینه چو آید حلِّ این اخفا کنی
عمرِ بی مایه گذشت این قفلِ در کی وا کنی
گر که بی قال و مقالم در سکوتی سر برم
منتظر باشم به دیدارت مرا اغنا کنی
مجلس و بزم ریایی تا بخواهی در خروش
کی بیاید تا درفشی بی ریا بر پا کنی
در صداقت عالمی خاکی به زیبایی شود
کی چنان روزی بیاید حکمِ از بالا کنی
گر که گوید منتقم آید ولی با ذوالفقار
تو مسخر این جهان بی تیغ و بی سرنا کنی
دم به دم گویم اباصالح بیا بنما نظر
تا بپا همچون سلیمان حشمتی عظما کنی
نی به مسجد خوانمت نی در بساط از دیگران
بل به هر بیغوله ای بر حالِ ما نجوا کنی
چاپلوسی و تملّق بر صداقت چیره شد
آرزو دارم که روزی رفع این بلوا کنی
در فغانم من از این باید نبایدهای غیر
کی بیایی از کرم "بلّغ" به ما معنا کنی
سراینده: محمد گلی ایوری
سروده زیبایی خواندم
موفق باشید .