سه شنبه ۴ دی
اشعار دفتر شعرِ کشف خدا شاعر مسعود مرهونی
|
|
چه کسی صدا می زند
درد مرا
|
|
|
|
|
براستی ...!!! خدا کیست ؟؟؟
|
|
|
|
|
من ، جنسی از نبودن حیران ، میان قندیل اعتقاد پوچ ، میان خودباوری ها بدنبال ارضای جنون خود
|
|
|
|
|
اینجا زمین است مردها سوار بر شهوت افسار او را گرفته و می تازند برای پیشه گرفتن از یکدیگر
|
|
|
|
|
امروز فصل برداشت هوس است داس خود را بردار که اینک وقت بریدن است آهای دخترک ساده ی دهقان
|
|
|
|
|
میان باور پوچم قدم ها می زنم هر شب من همچون شمع می سوزم برای صبح امیدم خداوندا تو می
|
|
|
|
|
گر نگاهی به هذیان من بیاندازی خواهی دید .... سالهاست در خواب خود خاموشم می دانم چشمان
|
|
|
|
|
ببار باران ببار این رنگ دنیا را به یکرنگی رسان گلرنگ دنیا را ببار از غفلت رنگ شقایق ها پ
|
|
|
|
|
خدایم را صدا می زنم با فریادی از جنس درد نه آن خدایی که ..... حریصان او را ابزار کرده اند
|
|
|
|
|
انتظارت می کشد آخر مرا
کی تو رحمی بر دل من می کنی
چشمها
|
|
|
|
|
تو می آیی زبعد مرگ من افسوس ندارد تن دگر جانی برای عشق بازیها پشیمان گشتنت دیگر برای من چ
|
|
|
|
|
حالیا این کودکان درد را بین مرگ را هی می کنند راه پر پیچ ندامت را بسی با خنده ها طی می کنند
|
|
|
|
|
دلم لبریز عشق است و دلت خواهان تنهایی تو ای مه روی من بانوی زیبایی خطایی کرده ام عشقم
|
|
|
|
|
شاعران هیچ می شوند وقتی ... رقص قلم بر روی کاغذ چه رویایی ست افسوس تماشگری نیست شعور شعر و
|
|
|
|
|
انکار می کنی مرا منی که خنده می شوم میان جمع حاضران
|
|
|