يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ ترنم خیال شاعر حسن حسینی
|
|
پیش از آنکه سگرمه های شب در هم فرو رود خنیاگری می شوم با آوازهای ساده و رها که مرا
|
|
|
|
|
قدیمی ترین ترانه ها را نخستین شاعری سرود که عشق را در شرم گونه های تو از یاد نبرد
|
|
|
|
|
کمی آرام تر دردم عزیزم جان من اینجا غزل مهمان شب های شقایق می شود هر دم و من ن
|
|
|
|
|
روحم که خسته می شود اشتیاق تو را یاد می کند پرواز می کند تا کرانه ی رنگین کمان عشق آنجا
|
|
|
|
|
امروز می خواهم دست کودکان شعرم را بگیرم و آرام آرام کوچه های باران خورده ر
|
|
|
|
|
این روزها شکل شاعری شده ام که شعرهایش بوی گریه می دهد و زمین با تمام سایه هایش دست شفابخش
|
|
|
|
|
گاهی مطلع کلام من جهنمی می شود شبیه اضطراب هایی که خرامان خرامان با رقص هرم گرمای بی ت
|
|
|
|
|
غم را نمی توان از گیجگاه یخ زده ی لحظه ها زدود اما می توان تکیه داد به نیمکت های رن
|
|
|
|
|
این حوالی بی خوابی عادت عقربه هایی ست که پاورچین پاورچین رسولان به بار نشستن رویاهای عر
|
|
|
|
|
صفر دلتنگی غریبی ست هرشب همین ساعت بغض فروخورده ام را با رؤیاهای رنگ و رورفته ای قسمت می
|
|
|
|
|
شب که می شود تعبیر حیرت انگیز لحظه ها دامان خیال را رها نمی کند راستی این احتمال های نا به
|
|
|
|
|
طعم لحظه های بی خاطره چون عصر جمعه ای ست که در انتهای هر هفته نمک بر زخم بریده ی احساس می پ
|
|
|
|
|
گیسوان غم را شانه نکن سیل خیز بلا منم خسته ی غمگین لحظه های التهاب
|
|
|
|
|
غروب که می شود آسمان ابر باران نبض هیچکدام عاشقانه نیست وقتی تو نیستی
|
|
|
|
|
هر شب
در شکفتن این همه شوق های هوسناک
در بستر خاک
صدای
|
|
|
|
|
جهان تاریک
و شب طولانی
و بغضی کنون ناگفته می گوید
که م
|
|
|
|
|
آنسوی پنجره سایه های منقلب در حسرت نگاه تو بوی کهنگی گرفته اند ومن هرصبح خیره به راه
|
|
|
|
|
جهنم است زمین وقتی در نگاه تو به نیایش عشق می نشینم اما انتظار آرزوی وصا
|
|
|
|
|
این روزهای بی پاسخ این باید ونباید تکراری این بودن و نبودن اجباری شبیه آفتاب بی رمقی ست
|
|
|
|
|
دلم شور می زند برای لحظه های نیامده یادت هست گفتی بهار پایان خاطرات تلخ خواهد ب
|
|
|
|
|
شاعران نمی میرند افسانه می شوند سوسوی واژه هاشان ر
|
|
|
|
|
تنها بازمانده ی اندوه و آه اشکی ست در حسرت سپیده دم
|
|
|