يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ نامم را فریاد کن... شاعر فاطمه مستوفی
|
|
توو خودم یه خونه می سازم
که دراش خاکستری باشه
وقتی که ت
|
|
|
|
|
من از واژه های زیادی دلخورم
رفتن؛
که تو را بالا کشید و خورد
و برای من حتی
لیوان خالی اش را
جا ن
|
|
|
|
|
همیشه به نهایت نمی رسد
که تو از چشمم می افتی
و خودت را
در اتاق
با لبانی از هیچ می بوسی
صورتت را
|
|
|
|
|
می خواستم از غروب گذر کنم
به چشم های مغربی ات رسیدم
آه...
باور کرده ام که همیشه
سهم من
از نی نی
|
|
|
|
|
چشم های تو
عاشقانه ترین غزل من است
پلک که می زنی
صفحه ای می نویسم
فرو که می بندی
دیوانی....
|
|
|
|
|
بعدِ رفتن تو چه ضربه ها که نخوردم
بلند شدم، شکستم، چه روزها که نمردم!
دوباره منم، دختری که عاشقت
|
|
|
|
|
توی چشمات یه چیزی مرموزه
انگاری چیزی میخوای به من بگی
سرتو ننداز پائین محبوب من
می شنوم صداتو هر
|
|
|
|
|
غربت
شبیه آخرین نگاه تو بود
در چشم های خسته ام چشم بدوز
و تنهائیم را نگاه کن
بگذار
|
|
|
|
|
توو چشام خلاء رو دیدی اما
مثه تابوت توو خاکم کردی
انقد از احساس من ترسیدی
رفتیو از عشق پاکم کردی
|
|
|
|
|
تو راز من می مونی عشقم
از وقتی که تنهام گذاشتی
با عشق تو تنها می مونم
تو به خدا دوسم نداشتی
من ب
|
|
|
|
|
برگرد از تکرار هر روز شبونه هات
شکسته این احساس سنگی رو شونه هات
سخته که بشکنی غرور زنی رو که
می
|
|
|
|
|
تاثیر میذاره صدات رو کل احساسم
من به صدات هرجا که باشم خیلی حساسم
بیهوش میشم وقتی نیستی و صدات این
|
|
|
|
|
از تو جدا نمی شمو میای کنار من/
از من جدا نمی شی انگار وصلی به تن/
میری کنار جاده وایمیسی بهم میگی
|
|
|
|
|
چگونه می توان بوسه بر دستانی زد/
که عشق را/
ملتمسانه از قلب من به تاراج بردند/
و سکوت پلشتی را/
|
|
|
|
|
من پر از فریاد های شهری هستم
که سوخته است
و خانه های کوچکش
به دست خاکهای تلخی
مشت شده ست
|
|
|
|
|
همیشه از قانون خانه ام؛
دیوار؛
سهم دست های عریان من بود
|
|
|
|
|
در دفتر شعر من، نگاهت گم شد
چون صحنه ی عاشقِ غدیر خم شد
هرچند که از عاطفه لبریزم آه
عشق تو به سر
|
|
|
|
|
نگاه کن
دنیا شبیه هیچ چیز نیست
و من به راه های عمیق فکر می کنم
نگاه کن
غربت غنچه هایی که
|
|
|
|
|
حس گرمی ست به تو دل دادن
مثل پریدن از روی سر عشق
کودکی شده ام بیا و ببین
شبیه آفتاب سرکش دم
|
|
|
|
|
چشم های تو آخرین فریاد من است؛ نامم را فریاد کن...
|
|
|
|
|
«جمهوری درد»
راه ها گذشتند
و من جمهوری سرخ قلب تو را
|
|
|
|
|
و حس عقیم دوست داشتنی
که روی شاخه ها جنبید
و من ریشه ام
|
|
|