چهارشنبه ۳ بهمن
اشعار دفتر شعرِ اسمان شاعر حامد خلجی
|
|
بگذار تا اخر راه جاده ها و درخت ها
|
|
|
|
|
من ماندم و این
میان این همه برگ
تو از جنس پاییز بودی
در غروب من
در ارتفاع سرد اندام من
دست ه
|
|
|
|
|
اشک در چشم های تو حلقه زد
یعنی این شعر
روی قلب من نوشته شده است
|
|
|
|
|
بیاید
به صدای جیرجیرک ها گوش کنید
|
|
|
|
|
چشم تو دریای درد
دستان تو گرم وسوزان
|
|
|
|
|
برای فرار از استکانهای خالی از چای قندها را باید خنثی بکنی درون سفرهای خالی از نان
|
|
|
|
|
پر پرواز پرندهات توی دنیای قشنگی ات توی اسمون ستارهات پر نزدن به یاد اون روزات برای رسید
|
|
|
|
|
ماه نور ماه خدا دله ما پیش خدا باز میاد بوی خدا بوی عطر یه دعا می شینه ر
|
|
|
|
|
توی حیات خلوتم توی رویای کتابم من کجایم که بگویم سخنی از دل بگویم چه بنویسم ا ز دلم
|
|
|
|
|
جرقه ی کوتاه در دلم شد باز رهایم ساز ای خدای راز در خلوتگاه دلم اسیر گناهم رهایم ک
|
|
|
|
|
برگ برگ کاغذهایم خیس اند اشک های نوشته هایم روی کاغذ سرازیرند شرم عرقم روی قلمم
|
|
|
|
|
غرق وجودم شدم از یه خواب تلخ بیدار شدم ترس از بیدار شدنم به سراغ خواب تل
|
|
|
|
|
بغض ی صدا می زد این بی صدای مرگ نبض ی به کندی می زد این شاهرک بریده نشون
|
|
|
|
|
دلت صدا می زنه که عقل و هوش رفته با این دله مرده همش به دنباله یه هوس تا
|
|
|
|
|
زندگیو به چنگ نگیر با اون چشات به دل نگیر با این دلای سوخته دیگه نگیر بهونه
|
|
|
|
|
تو دریا ابی ما ماهی تنگ زندگی می چرخه تو دورو ورت اگه یه وقت بری بیرون ستارها دنبالتند
|
|
|
|
|
قشنگترین حضور تو با شعرای سپید تو در کوچه ها ناب ما قدم زدی تو شعر ما می خوام بگم تو این
|
|
|
|
|
حیای تو چرا هرگز برای روی ازادی برای عفت پاکت نمی خواهی در این دل ها یه غوغای به پا خیزی
|
|
|
|
|
در این شب ها تو تنهای که با ناله چه درد داری همش در دل چه خون داری برای حرف دل گفتن چه ا
|
|
|
|
|
می زنه بارون تو دلم که مثله یه نور برام روشن می شه توی چشمام مثله یه فانوس برام توی دله
|
|
|