دوشنبه ۳ دی
اشعار دفتر شعرِ یک قلم ، هزاران حرف نگفته شاعر صدف عظیمی
|
|
از من چیزی باقی نمانده جز تو.....
|
|
|
|
|
حرف های خسته ی من درد دارد بی سبب !
|
|
|
|
|
اینجا...
همه ی چشم ها مثل تو نگاه میکنند و همه ی لب ها مث�
|
|
|
|
|
تقدیم به استاد عزیزم سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق)
|
|
|
|
|
زندگی شبیه شعریست ؛ قافیه هایش با من ، ” تو ” فقط همیش�
|
|
|
|
|
برای هم بجنگیم , نه با هم....
|
|
|
|
|
وقتی به جای کلاغ در آن بازی کودکانه، گفتم: مامان پـر،خن�
|
|
|
|
|
صدای پای باران می آید....
|
|
|
|
|
راست میگفتند:
زمین که میخوریم , بزرگ میشویم!
|
|
|
|
|
بردباری طعم تلخی دارد ولی ثمره آن شیرین است. (روسو)
|
|
|
|
|
اندیشه ات پنجره ای است برای اندیشه ام!
|
|
|
|
|
آدم ها مثل عکس ها می مانند: زیاد بزرگشان کنی ، کیفیتشان
|
|
|
|
|
اینجا زمین است ، حوا بودن تاوان سنگینی دارد!
|
|
|
|
|
آنقدر در عشق تو غرقم که پیدا نیستم!!!!
|
|
|
|
|
مهربان باشی به دارت میزنند
در نگاه خلق جارت میزنند
مهر
|
|
|
|
|
طوفان با همه خشمش ، نمي ماند ؛ درياست كه هميشه پا برجاست...
|
|
|
|
|
دلم آغوشی میخواهد که نه زن باشد و نه مرد...
خدایا زمین بیا...
|
|
|
|
|
کفش هایت را برعکس بپوش....
تا وقتی رفتی ، فکر کنم که آمده
|
|
|
|
|
غزل های بهاری را ، ز دستان تو آویزم
تو هم دلتنگی ات آویز ، زگیسوی غم انگیزم
|
|
|
|
|
با من حرف بزن...
خیلی دلتنگم , خیلی!
|
|
|
|
|
عجب حکایتی است؟؟؟؟
حواسم را هر جا پرت میکنم ...
جمع تو میشود!
|
|
|
|
|
تو از موسی پیامبر تری....
به جای اشاره نگاه کردی ....
دل من شکافته شد به جای دریا!
|
|
|
|
|
نقاش نبود... اما راهش را خوب کشید و رفت!
|
|
|
|
|
نقاش نبود اما...
راهش را خوب کشید و رفت!
|
|
|
|
|
حسرت لبخند نزده ات را بخور....
|
|
|
|
|
شاید دیر کرده ام...
اما بخند...
هنوز دیر نیست!
|
|
|
|
|
جان خود را میدهم من تحت فرمان شما میشوم هم کیش و دین ، هم رنگ ایمان شما قایقی بی سرپناه ،
|
|
|
|
|
به نام او...!
دلم را بی تو با غم میزنم پیوند
کمی با اشک و
|
|
|
|
|
به نام او....
من و یک کلبه ی چوبی ، و خیال با تو بودن
شب ب
|
|
|
|
|
به نام او...!
تو یک دنیا بهارانی , تو یک لبخند
|
|
|
|
|
برای شاعری که تفسیر شعر و عشق است.... خواب کبوتر باران به زبان خودش: تو یک امامزاده بود و
|
|
|
|
|
"""هذیان که مینویسم از شوق درد هایم...""" گردد دلم دوباره پات
|
|
|
|
|
سلام و عرض ادب خدمت اساتید و دوستان عزیزم... بزرگوارانم... شعر " تو به من خندیدی و نمیدانستی
|
|
|
|
|
گاهی عشق بی سروسامان ز سامان بهتر است گاهی حتی ایستادن زیر باران بهتر است
|
|
|