به نام خداوند صدف
غزل غزل سروده ام , بخر تو فرياد مرا….
به گوش جان شنو شنو , دوباره انشاد* مرا...
انار لب هاي تو را , خدا نشان صلح کرد:
بخند و پس بگير ز غم , سروده ي شاد مرا...
به خود فرو ريخته ام , ز ريشه پوسيده نفس
نظر بکن که نو کني , ز پايه بنياد مرا...
درون سينه ام دلي شکسته است چه بي صدا
سکوت نعره ميزند , غريو نوزاد ** مرا.....
زمن تو رو گرفته اي , دوباره اسفند شده است؟
حرير برف کشيده اي , به تن تو مرداد مرا....
پ.ن:
غزل سروده ام ولي , بدون نقد تو مباد
عزيز من خواهشا , بگير تو ايراد مرا….
* شعر خواندن...
** تازه زاده شده و نه به معنای کودک!
چشمانت را
در سوگ نشسته ام
تا از دامانت خرما بچینم
ای تلخ ترین حادثه ی زندگیم.
شعر از:استاد گرانقدرم سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق)
بداهه 4/2/2013
لندن-انگلستان