به نام خداوند صدف
"لرزه ی دست تو لرزانده دلم را مادر..."
نرو ای همدم تنهایی گل ها، مادر
بروی کاخ سلیمانی ما میریزد
میشود یک شبه ویرانه ی دنیا، مادر
پهن کن سفره ی الماسی لبخندت را
تا بمیرد غم این کودک تنها، مادر
گوییا دانه ی تسبیح تو را گم کردم
سالها بعد ِ اذان، وقت تماشا مادر
لرزه ی دست و لبت، اشک پریشانی من...
نرو زود است به خدا، غنچه ی زیبا، مادر
پ.ن:
تقدیم به روح با عظمت و بزرگ مادر "استاد احمدی زاده ی گرانقدر... روح عزیز مادر بزرگم... و به مهر مادرم