به نام خداوند صدف
از من مگذر که بی تو دلگیر شوم
با دل به غم و رنج تو زنجیر شوم
یک بار بخند که زندگی برگردد
تا خنده کنی ، من از غمم سیر شوم
با دست تو گر فنا شوم ، خوش باشد
تا باز چو قربانی تقدیر شوم
برگرد و دوباره با دلم همدم شو
تا با تو برای عشق تفسیر شوم
قلب تو پر از مهر و پر از خوبی ها است
بگذار که من در دل تو پیر شوم
تقدیم به
سیده نفس احمدی ،فروزان شهبازی ،حوریه اسماعیل تبار ،شکوفه مهدو ی ،سمانه هروی ،آنا پور تقی
چون دوستشان دارم!
امشبی را با لبانت جان ببخش...
نیستم کن یا که باز ایمان ببخش...
ابر چشمانم ز بس باریده اند
خشک خشکند تو بیا باران ببخش...
در پی ات آشفته ای گشتم ببین...
باز گرد آشفته را سامان ببخش...
هر شبم یلدای تاری گشته است...
از نگاهت سرخ جاویدان ببخش...
مست و سرخوش از لبانت میشوم...
امشبم را با لبانت جان ببخش...
تقدیم به
"سید حاج فکری احمدی زاده(ملحق)"
چون بداهه هایشان شور می آفریند برای سرودن!
دل تنگ نشو که خنده بر لب باقی است...
فعلا که ستاره های این شب باقی است...
بیمار توام ؛ ز خنده ات تب دارم
در این بدن نخفته ام ، تب باقی است...
ساقی شده ام برای چشم تو بيا
در كاسۀ من اشک لبالب باقی است...
بر پیکره ی دیار هر کس غم هست
اما تو ببین که شادی اغلب باقی است...
با گریه بخند که گریه ات هم زیبا است...
دلتنگ نشو که خنده بر لب باقی است...
تقدیم به
محسن حامد ، سید محمد میر سلیمانی بافقی ، رضا نظری ، فرید عباسی ، طاها محبی و میثم دانایی
برای اینکه همیشه مرهون الطافشان بوده ام!
آسمان ؛ آبی ِ چشمان تو هست...
اشک من قطره ی باران تو هست...
جلوه کن ؛ رنگ نباز ؛ حوصله کن!
این همه رنگ ز الوان تو هست...
تو قشنگی و خطای دلمی
دل من در پی جبران تو هست...
گر که خورشيد به من می تابد...
علتش خنده ی تابان تو هست!
شعر من رنگ شرابی شده است
چون قلم مست و غزلخوان تو هست...
تقدیم به
یدالله عوضپور
چون ، آفتاب به بهانه ی ایشان در شعرم جلوه نمود!