به نام خداوند صدف
شعرم که با نام تو هم آغوش باشد
همچون نوایی دم به دم در گوش باشد
تا میشوی یک بیت در شعر حزینم
دیگر تمام شعر ها خاموش باشد
عشق تو چون یک بار سنگین است حتی
چون خستگی های تنم بر دوش باشد
این تن بدون تو شبیه جسم مرده است
گویی که از روز ازل مدهوش باشد
یک جرعه از جام نگاهت مانده باقی...
این جرعه را سر میکشم تا نوش باشد...
پ.ن1:
نقد کنید ، هر چه بی رحمانه تر بهتر...
پ.ن 2 :
صبرت که تمام شد نرو...
"معرفت" تازه از آن لحظه آغاز میشود