جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب صدف عظیمی
|
برای شاعری که تفسیر شعر و عشق است....
خواب کبوتر باران به زبان خودش:
تو یک امامزاده بود و با چادر داشت نماز صبح میخوند.رو به روش نشستم و نگاهش کردم تا نمازش تموم شد.بعد ازش خواستم اجازه بده سوالی ازش بپرسم.بعد خیلی غمگینانه گفت بپرس.منم پرسیدم راسته شوهر کردی؟اونم گفت آره خیلی وقته.بعد ازش پرسیدم با شوهرت راحتی؟
خیلی ناراحت بود و گفت آره.
گفتم سخت نمگیره؟
باز گفت یه کم...
خلاصه بعد از بغض و اشکاش فهمیدم دروغ میگه و بعد دوان دوان از امام زاده بیرون رفت در حالی که داشت ناله کنان گریه میکرد.
و....
دوش رویای عجیبی دیده ام
موج دریای عمیقی دیده ام
چادری از جنس ایمان روی سر
روی زیبای نجیبی دیده ام
از اقامه تا نمازش عشق بود
التماس های غریبی دیده ام
ذکر هَل مِن ناصِرُ و تنهایی است
ناله ی امّن یُجیبی دیده ام
بعد ذکر و سجده پرسیدم از او
می روی... ؟ تازه طبیبی دیده ام
گغت در پاسخ که از دل رفته ام
دین و دنیارا فریبی دیده ام
در نگاهش وقت رفتن ناله کرد
بغض های شکیبی دیده ام
باورم حتی نشد او رفته است
باز زهرای قریبی دیده ام
با چشم های بارانی بخوانید...
و برایش دعا کنید!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.