چهارشنبه ۵ دی
|
دفاتر شعر علیرضا امیرخیزی
آخرین اشعار ناب علیرضا امیرخیزی
|
خمیازه هایم را باد شخم زد ...
نجواهایم آهنگ سیلاب شد !
خوابهایم را زردِ پاییز بشارت داد ..
و آنگاه که ...
کبوترمیانِ ترانه هایش چرت می زد ...
کوه درون دره ای لغزید و...
خفت !
و خودم فهمیدم ...
که دستانم بر وَهم آویخته
و دیدگانم در سیاهچاله های احساس ...
سراغِ رویایی از نور میگیرند !
و خودم می دیدم ...
با دو چشمی که در اعماق افق کاشت دلم ...
که خدای عاشق ،
رو به من چشمک زد !
ودر آن گوشه ی دور
تکه ای ابر...
میانِ بغضِ من ترکید !
نور بر ذهنِ سیاهی ها ریخت ...
ودرون نفسم...
ذائقه ی آتش سوخت !
و شنیدم که ...
گل سرخِ زمینِ سوخته ....
برای کرمهای عاشقِ خورشید
به رگهای دلش....
نی زد !
واینک ...
نگاهِ من
آبستن صد پروانه است ...
با بوسه ای بر بال
و نغمه ای سوتک شده برشاخکهایشان!
نگاهی در انتظارِفصلِ درو ...
به عمقِ پیله هایی
که زندگی ام را برحجمِ خالی آنها رنگ کاشته ام ....
با شعری ....
چنین رنگین !
1391/5/4
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.