آشیل ...(1)
پاشنه هایم را دزدید !
میگفت :
برای جاودانه کردنِ عشق ،
باید که آنرا
وقفِ پاریس کند ! (2)
اسفندیار ...(3)
چشمهایم را گرفت !
میگفت :
- کمک کن ای مرد !
نمی بینی که بر کوهِ قاف سالوس می بارد !؟؟ -
اسپارتاکوس...
چون نسیم در گوشم وزید :
- آهاااای برده .....!!
( او به من چنین گفت !! )
کلاغی که از جُلجُتّا می آمد ...(4)
مغزِ زبانِ تو را
غذای کرمهایی کرده است ،
که برجمجمه ی شهیدانم
در راه کاپوا آشیان کرده اند ! - (5)
زندگی ...
هنوز هم کج میرود !
او مشغولِ خاراندنِ تنِ من است
اما می داند ...
این فکرِ من است که سخت می خارد !
مادر،
اما هرگز بر پیراهنم جیب ندوخت !
اوهم
میدانست
که من نقطه ی ضعفِ تاریخم !
ولی اینک .....
این منم .... من !!!
که پاشنه و چشمها را با ققنوس شریک میشوم ... (6)
و دستهای به زنجیر فروخته ام را
چون پرچمِ گرسنگی
بر قلعه ی شغالانِ مغزخوار می افرازم ...
تا زخمهای انسان را
مرهمی
از جنسِ شعور نَهَم !
و در میان نوحه ی عزای مرگِ خود ...
دف و تار بزنم ....
و فرزندم بر شادیهایش
برقصد !
وخورشید ....
جوانه هایش را
بر گیسوانِ دخترکان بیاویزد !
و عشق بر گونه های تو بخندد
و سرخی لبانت
بوسه را
به آزادی رسانَد !
و فرزندِ انسان بداند
که او ...
هنوزهم انسان است !
***********
(1) آشیل Achilles = قهرمان اساطیری یونان و رویین تن افسانه ای که نقطه ی ضعف و مرگش در پاشنه ی پایش بود . درهنگامی که نوزاد بود، مادرش او را ازدو پاشنه اش گرفته و وارد چشمه ای کرد که وی را رویین تن و فنا ناپذیرمیکرد . در نتیجه آب به پاشنه هایش نخورد و از این نقطه آسیب پذیر شد !
" آشیل " در جنگ" تروا " با تیری که " پاریس " بر پاشنه اش نشاند ، کشته شد .
(2) پاریس = فرزند پادشاه " تروا " که زیباترین مردها لقب داشت و به دنبال زیباترین زنان جهان بود . پس " هلن " ملکه " اسپارت " را دزدید و کشورش را بدین شکل به جنگ و نابودی کشاند ! و بدین ترتیب ، یک سرزمین ، فدای یک عشق جاودان شد !
(3) اسفندیار = پسر " گشتاسب " و قهرمان رویین تن و اسطوره ی فنا ناپذیر ایرانی است ! او در چشمه ی فنا ناپذیری ، چشمانش را بست و بدین شکل آب بدانها نرسیده و از ناحیه چشم آسیب پذیر شد ." رستم " بواسطه راهنمایی " سیمرغ " که در کوه " قاف " بود ، تیری دو شاخ بر چشمانش نشانده و او را کشت !
(4) جُلجُتّا = تپه ای در بیرون بیت المقدس که مسیح را در آنجا به صلیب کشیدند !
(5) راه کاپوا = جاده ای بود که 15 هزار نفر از بردگان را پس از شکست قیام اسپارتاکوس ( قیام بردگان ) در سرتاسر طول آن به صلیب کشیده و در معرض دید همگانی قرار دادند !
(6) ققنوس Phoenix = پرنده مقدس افسانه ای که جفت ندارد .اما هنگام مرگ بر روی تلی از هیزمها نشسته و بال میزند و آواز میخواند و سپس با منقارش آتش افروخته و خود را در آن می سوزد وآنگاه از سوختنش تخمی پدید می آید ولی آن هم می سوزد و خاکستر میشود و از این خاکستراست که ققنوسی دیگر متولد میشود !
1391/1/21