شنبه ۹ فروردين
اشعار دفتر شعرِ پاییز در دستکش های تو.. شاعر آفرین پنهانی
|
|
شب با درد زائید
درغروبی
که پهن تر از همیشه
دیوار را به آغوش می کشید.
عجیب نیست اگر
|
|
|
|
|
تجسمِ تو
تجسد انکارناپذیر آدمی
در آشتی ِ انجامینِ خوی
|
|
|
|
|
دلهره ی تراس دلتنگی عصر و زنی که غروب لای نچیده ی گیسوش جیغ می کشد. غبار باراندازی می
|
|
|
|
|
الو...؟ من درست گرفته ام ؟منزل خدا؟ مزاحمت شده ام رخی به من بنما مرا که می شناسی، زنی ساکن زمی
|
|
|
|
|
پاهایمان را در گهواره جا گذاشتیم و زلف های حجله بسته به "تلمیت" را در حنجره ی مادران! حا
|
|
|
|
|
نگوکه پرنده نیستی؟
شانه هایت را که می پرم
آسمان
فوج
|
|
|
|
|
غروبِ گیسو بریده درتلواسه های شب درختِ ریشه هایم را به یغمای سالی خشک می برد. مگر می
|
|
|
|
|
من کودک لیلی ترین عشق بودم مادرم که رود را جاری می شد همه ی گنجشک ها آبستن می شدند و گیاه
|
|
|
|
|
صدایم درد می کند "داهولی" یک چشم که روی لب اش کلمات در هجایی کوتاه بی سایه راه می رون
|
|
|
|
|
به هيأت تو در آمده بودم نه آن گونه كه پدران زنان اسليمي غروب عربده ها را و روز در سرخ حج
|
|
|
|
|
دارم تقاس پس می دهم تقاس دست هایی که شناسنامه ام را در چهل سالگی به مدرسه می برد سر کل
|
|
|
|
|
دیوی چند سر از قصه ها پرید دختران زیادی بیرون کشید پسران زیادی را کشت عجیب شده ایم چنار
|
|
|
|
|
دور آتش حلقه زدیم بومیان قبایل دور خدایان را سنگ می زدند زنان شرق آفتاب شیاطین را ودخ
|
|
|
|
|
قلاب به دهان دریا افتاد و نهنگی که در هذیان ماهیگیر شنا می کرد در کیسه ی راهزنی پرید که در
|
|
|
|
|
(از مجموعه ی: " و زمین نام دیگر من است") شب روی لچک های
|
|
|
|
|
(از مجموعه شعر: و زمین نام دیگر من است...) از قربانی هر چ
|
|
|