يکشنبه ۲ دی
|
آخرین اشعار ناب آفرین پنهانی
|
(از مجموعه شعر: و زمین نام دیگر من است...)
از قربانی هر چه زئوس
یونان تن ات
برهنه می شود در آفتاب
و روی همهمه ی بخارآلود این همه شب
پر...تاب
دختری که بر مدار سینه هاش
جهان صلیب می شود.
آتنای بی مادر
روی کدام حجامت سرخ تیغ می خوری
در خانه زاد کدام خدا
به حجله می روی
که این چنین
بانوهای طوفان زده
در لب هایت خلسه می روند؟!
زنانگی ام را تکثیر کن
شانه هایم را بیفروز
ماه
در جنون چشم هام برهنه شمشیر می کشد
آفتاب
در مشر ق موهایم
و در انجماد صفر کلمات
تا جنوب
وزیده می شوم.
طوفان می بارد
و در امتداد خطوط موازی باران
نهنگی پیر
دریا را غرق کرده است
و خدایان خوشکام
بر تختگاه خواب شان
ستاره می نوشند
شهرزاد می نوشند
چشم های شرابی
در پیاله می چرخانند
تا پریده زهدانی
هزار و یک شب
ناخواسته به تسلیم شان درآید.
برزخی ام
در هُرم نفس های کبود این همه خدا
برزخی ام
رو به جنوب
زوزه می کشم
رو به شمال
شعله
من جغرافیای جهان را گم کرده ام
بگذار برای زمین
دستی به مویه بگردانم
شهر هنوز کال است
انگورها
بر
دار
خدا نمرده است
زئوس نمرده است
و لب های من
به جام های تو نمی رسد!
ها..نا...ی...ی..
افسانه های شهر
دخترانگی قصه بود
خدابانویی
افسانه
و من
ایستاده برفراز طوفان
باهزار خورشید بی درفش
تنیده در حنجره
در ذهن کوله پشتی ام
به کوه پناه می برم
به کلمات
و بر تابوت ستاره های مرده
مادرانه مویه می کنم...!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.