جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب آفرین پنهانی
|
شب با درد زائید
درغروبی
که پهن تر از همیشه
دیوار را به آغوش می کشید.
عجیب نیست اگر
کرکس ها
در چشم هایم می خزند
و دورتر از سیاره ای
که جیغ می کشد مرا
خدایان
گهواره ام را به سقوط نشسته اند
تو دیری
من دووووووور
وکهنه ی ابری
درصدایم پهلو زده
سال هاست
من در ابتذال خورشید
تو درآغوش ماه
تبخال زده ایم...
هی ی...
رفیق
خودم را شلیک کنم
خوابم را می پری؟
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.