جمعه ۲ آذر
اشعار دفتر شعرِ غزلیات شاعر معین اردلان
|
|
عشق تو زندان من اما نگهبانی نداشت
درد عشق تو بجز مردن که درمانی نداشت
|
|
|
|
|
باز آمدی دوباره دلم را صدا کنی ...
|
|
|
|
|
کار ما حاصل ندارد جز پریشان تر شدن
حاصل غفلت چه باشد غیر حیران تر شدن
بی خبر از معنی ن
|
|
|
|
|
ما دو موجیم میان سیل آب زندگی
در پی هم ناگزیریم از شتاب زندگی ...
|
|
|
|
|
من و موج غم و اندوه پریشانی تو
من و آن جسم پریچهره ی انسانی تو ...
|
|
|
|
|
ای نگاهت کرده سرقت نور چشمان مرا
برده طاقت از دلم، این عاشق بی ادعا ...
|
|
|
|
|
حس نادانی تو از عشق من چون جان گرفت اندک اندک عقل من بر پاکی اش ایمان گرفت
ساده با
|
|
|
|
|
سالیانی است که در بند تو محصور منم گرچه بین مردمان آزاد مشهور منم این به ظاهر حریت با بند
|
|
|
|
|
اي که از تو نرود خواب به چشمان ترم نرود جز به تو عشقي به دلم يا که سرم رخ زيباي تو را بر د
|
|
|
|
|
اگر دیر آمدم معذور بودم که پيش چشم او مأمور بودم از اين اميد وصلي که درون سرم افتاده، م
|
|
|
|
|
عشق او ناگه در آن وادي نمايان گشته بود تشنگي از جوشش چشمم هراسان گشته بود شوق وصلش دم به د
|
|
|