دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
|
|
با کسب اجازه از برادر و شاعر بزرگوار جناب امیر حسین مقدم جناب آقای امیر حسین مقدم غزلی با این
|
|
|
|
|
نترس از این که چرا قافیه جنون آمد که تکه تکه ی قلب از دهان برون آمد اگر نگفته بماند گلو گلوله
|
|
|
|
|
به تو دل می بندم به تو جان می بازم به تو ای آنکه رسیدی به من از شهرِ امید به
|
|
|
|
|
لای در حافظه ماندست انگشت خاطره ات برگرد وادامه ات را نیز ببر لطفی کن در را هم ببند س
|
|
|
|
|
دیگه باید رو قلبم پا بذارم باید باور کنم دنیا همینه میدونم خیلی سخته دوری ازتو توکه میگفتی
|
|
|
|
|
تو قد کشیدی دیوارها هم. و تکرارِ دردناکِ مرا به کودکیم بازگردانید، پژواکی نداشت. بر
|
|
|
|
|
(بنام خدا)
ساقی بریز باده،که عی
|
|
|
|
|
یا رب
برخیز که عید آمد
شوالِ سعید پآمد
برخیز و گل افش
|
|
|
|
|
مامان برای تبریک عید به همه همسایه ها سر زد من در حیاط منتظر مهمان نشستم. اینقد نشستم که گ
|
|
|
|
|
سی سحر تا غروب مهمان دوست شدیم و نرنجید زما سی سحر سفره طعام نورومغفرت گشود ونرنجید زما سی شبا
|
|
|
|
|
روزه ام در هوای گیسویت حـاضرم همیشه در کویت مــژده ده به وقت افـطارم بنمای به من هلال ابروی
|
|
|
|
|
من میام یه شب به خوابت خورشیدو ازت میگیرم اگه که رویا میبینی کابوست میشم عزیزم تو بدون
|
|
|
|
|
راه اشتباه را نباید رفت میترسم از هیاهوی رنگها دنیا شبیه کوچه ای بن بست است .. من م
|
|
|
|
|
ميگفتي با هم شبي به ميهماني ستاره ميرويم..و در بزم ماه شاعر ميشويم آنقدر شعر ميگوييم ك
|
|
|
|
|
نرومنوتنهانذار،تو اين تب دلواپسي رفيق نيمه را نباش توجاده هاي بيكسي بذار بازم آسم
|
|
|
|
|
وقتی که تو می آمدی ،بر روی این آشفته خاک کل ملائک جمع شد و کردند سینه چاک چاک برد
|
|
|
|
|
(( تقدیم به دوست و خواننده عزیز محسن چاوشی))
|
|
|
|
|
باعطرادان که سینه ها جوشیدند
بربام دلم ستاره ها تابیدند
چشمان غم
|
|
|
|
|
روزهای من در تو،عاشقانه در تکرار روزهای تو در من،بی بهانه می میرند گریه های من اینجا،بی دلیل م
|
|
|
|
|
دلم را به آنجا بردم ونمیدانم آن چیز چسبناک از کجا آمد وندانستم که چه شد ولی به آنجا چسبید
|
|
|
|
|
کتابت را برمی دارم از کتابخانه پوسیده اجدادی خط به خط سرکش به سرکش مروری
|
|
|
|
|
هان مرغ شباويز چرا مي نالي ؟ وين چشم غمآلود چرا مي مالي؟ شايد كه ترا نيز فلك دل خون كرد! كي
|
|
|
|
|
به آغوش گرفت تفنگ پدر خود را دختری بدون عروسک هایش ....................................
|
|
|
|
|
امشب چه كرده آسمان با رقص آبي ها با خواندن قوها به آهنگ گلابي ها گل مي تكاند روي مجلس زلف بور
|
|
|
|
|
به خود می خزی ، یا اگرمی پری مراباخودت تا کجا می بری ؟ من از نسل دردی که بی ناله است
|
|
|
|
|
بیا امشب سکوت خانه را بشکن در و دیوار این ویرانه را بشکن بزن بالذت مستی تباهم کن بیا با
|
|
|
|
|
نیستان تا نیستان ناله داریم بیابان تا بیابان بیقراریم کسی با درد ما هم اشنا نیست
|
|
|
|
|
بودن با تو دل را می زند توشبیه فال نخوانده ای فردایت ویلان میشود .. برایم نقش بازی نک
|
|
|
|
|
شبي تاريك و بس دلگيره امشب دلم در كنده و زنجيره امشب
نمي دونم چه باغ دلفريبي
|
|
|
|
|
رخ زده هلالِ عیدِ مومنــــــان آسمان رنگین کمان پوشیده شب کف زدن ستاره ها وقتِ غــروب در د
|
|
|
|
|
از رفتن اين ماه، مردم ز چه شادند؟ غم ها ز چه چون برگ، در معرض بادند؟ در اوج خمارم، از بستن
|
|
|
|
|
و فکر می کنم این روزها چقدر برای همه چیز دیر است . . .
(عرفا)
|
|
|
|
|
یادم هست در کودکی وقتی آدامس به موهایم می چسبید راهی برایم نمی ماند جز چیدن آن حال خ
|
|
|
|
|
در غبار لحظه های بی کسی بوی نم می اید از گریه های بی غمی باز کرم ها در پ
|
|
|
|
|
به نام جهان بخش يكتا او كه داد به من صدها قلم تااز دل احساسدار خود صدها نوشته آفرينم
|
|
|
|
|
چکر فلک بیر دوار- آرامیزدا برلین دوارینا تای بلکه ارسه اوخشار آیریدار بی
|
|
|
|
|
باران بهاری پر کرده گودال بزرگی و به سطح آورده عصای پیرمردی را ....................
|
|
|
|
|
اخم نکن اخم نکن ای روح قلبم در رنگین کمان تومار عشق را آتش زده چادرت را جمع کن برگرد
|
|
|
|
|
پی خواندن کلامی دل نشین ، از بانوی فرهیخته و فهیم ، فرهین رام .
رضای دلم
|
|
|
|
|
کاش من هم جنوب تر بودم شاعر شعر خوب تر بودم کاش «میمند» من کمی جا داش
|
|
|
|
|
می خراشی ناخن به جهل در این بهارِ تن با هر تلنگری در باورِ غرور بشکن تو آینه
|
|
|
|
|
بامن تا کجا که نمی روی با تو تاکجاها که می روم من جای جای تورا جستجوکرده ام تو اما
|
|
|
|
|
زندگی سکوت بی رمقی است که مرا به دروازه ی تنهایی تنهایی سوق می دهد جایی که همه چیز
|
|
|
|
|
دردهايم را تماشا کردم کمي بلندتر از تاريخ بودند اشکهايم را پيمانه کردم دريا، چه کوچک ب
|
|
|
|
|
سلام...
سلام ای مهربان و مهربانی
به وصف تو ندارد دل زبانی
|
|
|
|
|
عاشقم گوشه ی چشم تو شده خانه ی ما زمزم لعل لب توست به پیمانه ی مـــــــــــا مست مستیم و نداری
|
|
|
|
|
از قبرستان بقیع تا زندان . . . . ارزش ها ، نیازها ، خشت به خشت سلول به سلول مسی
|
|
|
|
|
ویرگول بچه قورباغه ای برای لحظه ای مکث،تفکر مرداب در حال نابودی ...........
|
|
|
|
|
انتحاری خیلی پست ونابکاری می زنی در سینه ی مــــن زخم کاری سرو آزاد مــــــــــــرا از بیخ
|
|
|
|
|
خدا می نوازد " سونات مهتاب" را بی قرار آمدنــــ ، حس گنگی است آبي دريـ ـا در خروش!
|
|
|
|
|
طرح های از:خالدبایزیدی(دلیر) 1- طنابی ازشرمساری رختهایش را به بادهای سهمگین سپرد و
|
|
|
|
|
1 شبهای بی تو شبهای بی من یکی بود یکی نبود و آغاز قصه ی تنهایی... 2 م
|
|
|
|
|
1- خاک چهل تکه ضخیم هوسهایش را که با سوزن بی شرمی و نخ گستاخی دوخته بود می خواست
|
|
|
|
|
1- پلکهایم ... مزدور شب شده اند ! می خوابانندم .... تا.... شب نوحه ی مرگم سر
|
|
|
|
|
شباي خانه من از تو نوري داشت دلم به بند دلت گره كوري داشت چه شد كه اينچنين من از
|
|
|
|
|
هوالحق من و تو آن دو بار همنامیم می فشارد عشق مارا سخت تا به سوی هم روانه شویم عاشقانه د
|
|
|
|
|
{ تقدیم به آیینه ی تمام نمای وجودم }
خـواهـم که شـوم
|
|
|
|
|
مرا ببین همین دو راهی تار و مبهوت تفکر همین من همین سلام همین خداحافظ همهمه ی همی
|
|
|
|
|
بااشك مینویسم همه چیز اینجا به هم ریخته من عشق تواما فاصله خطی به نام خاطره این
|
|
|
|
|
شعری از حس، آهنگی از خیال خاطری از جنس شمع پروانه ای آشنا بال می زند برای جمع وگلی ا
|
|
|
|
|
در سکوتی من شکستم بغض سنگینی میان دل خود را که ندانست کسی که چرا ،غم دارم خنده ام بر
|
|
|
|
|
پس از رسیدن به یقین / نفسی تازه کردم بر بالین عمری که من را گزید/ و تو میدانی؟؟
|
|
|
|
|
زمانیکه قلم در دستم به رقص در می آید به هیچ چیزوهیچکس فکر نمی کنم و تنها ها به خدایم که استا
|
|
|
|
|
قلب یخ زده ی من از کما در نمیاد همیشه زمستونیه حالش انگاری هیچوقت بهار سراغش نمیاد
|
|
|
|
|
چو ز حُسنت سخنی تازه شنیدم به دلم نقش دلارای تو دیدم همه شب تا به سحر در تب عشقت چو نس
|
|
|
|
|
شراب دیشب تا سحرمن در دل میخانه بودم/میان دلبران صاحبدل و دیوانه بودم دریغاباهمه پیمانه ها
|
|
|
|
|
در دلم گویم کاش ، مرگ من این باشد در وصال جانان ، روی یک مین باشد
آرزویم این است ،
|
|
|
|
|
غمگینم همانندِ..
جوان ِ لحظه ی اعدام ; بـــه گریــه مـادرش میــخـندید ;
خاطرش
|
|
|
|
|
در فصل کوچ کسی به فکرپرستویی پر شکسته نیست که در شیروانی خانه ی پیرمردی خسته،جا مانده کسی
|
|
|
|
|
مرا ترس نجاستش نکته ها بسی ست سگت را بگــو؛ پاچـه ام ول کُنـــــــــاد! ✗✗✗ تا مجمـع دیو
|
|
|
|
|
در غبار ِ بی امان ِ زمان سایه ای ؛ جا خوش کرده بر دل و حیرانم ... از بازی ِ همزاد و همر
|
|
|
|
|
" الا یا ایها الساقی ادرکسا و ناولها " جوانی گر بگیرد زن ، بر او خندند عاقلها ! "
|
|
|
|
|
اینجا آخر کجاست ؟! آخر کدام کجاست؟!!! من ، تو، او حرفی می پیچد در دهانم و این
|
|
|
|
|
تو " مرد " جاده های دوری
نه پای بسته ی راهی نزدیک
نه
|
|
|
|
|
گریه های هر شبم پنهانی است دل خراب از بی سر و سامانی است در گمان مردم بی عاطفه ذره ای ع
|
|
|
|
|
و چقدر گيج مي زنم منگ و خراب پيك هايِ پياپي سرخي شراب مي زند لبخند برايم سراب
|
|
|
|
|
خواب دیدم دفترم را باد برد مشق عشق دلبرم را باد برد
مستی لالایی از هوشم پرید
|
|
|
|
|
مثل یک صاعقه در ابرِ دلم می شکنی ... تا ببارد این ابر تا بگرید این رگ تا بریزد ا
|
|
|
|
|
بردفتر ِایمان خود ، فالی زدم فالی! چه خوب آمـد چــنـگی زدم بـرتـارِ دل ... آوای ِغـفـارالـذنـوب
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۸۹ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |