دوشنبه ۲۵ فروردين
اشعار دفتر شعرِ غزلیات شاعر اصغراروجی(غریب)
|
|
قطره قطره می چکداشکم به پای هرغزل
مانده ام درگیر وزن فاعلاتن ویافعل
باز
|
|
|
|
|
خانمی راگفت ماموری چه غوغا کرده ای
فتنه ها با بودنت درشهربرپا کرده ای
روسری گل دار ورنگ پیرهن
|
|
|
|
|
خورشیدمتهم به تاری شده است
مهتاب هم انگشت نگاری شده است
ان دزد شریف با قرار قبلی
هنگام نمازشب ف
|
|
|
|
|
با هیا هوی نگاهت یاد اهوکرده ام
شعرچشمان تورا با قافیه رو کرده ام
درغمستان غزلها شاعری آواره ام
|
|
|
|
|
سالها باگریه ی پنهان ؛تبسم کرده ام
شعررا همراه زخم ودرد مردم کرده ام
خون دل ها خورد
|
|
|
|
|
درد بسیاراست وآه درد اشنایی نیست نیست
ناله ها سرمی دهیم وهم صدایی نیست نیست
مردمان روی گنجیم و
|
|
|
|
|
خبرامد امردادت خزان شد
خرد انجا اسیرطالبان شد
بیاهمسایه باتهران بگرییم
که بادجهل در کابل وزان
|
|
|
|
|
امان ازدست مداحی که خودین را نمی فهمد
دریغ از باغبانی بوی نسرین را نمی فهمد
همان شیخی که درمنبرح
|
|
|
|
|
نالان می سرایم
باز از گرانی وغم نان می سرایم
ازموج اشک وسیل و طوفان می سرایم
|
|
|
|
|
درمذرعه ی فقربه جز کشت بلا نیست
جزدلهره ودرد دراینجا به خدا نیست
درکشورثروت همه رنجور و فقیریم
|
|
|
|
|
ایکاش دردریای دل طوفان نگیرد
تا ساحلم را موج سرگردان نگیرد
باکوچه های خاکی این شهرغمگین
هرگزنشد
|
|
|
|
|
آه از باغ وطن کوچیداما زودبود
این چه وقت رفتن وهنگامه بدرود بود
چامه های دلنشینش رونق اوازه
|
|
|
|
|
غزل پژمرده ودیوانمان لبریز دلتنگیست
چه فال قهوه ی فنجانمان لبریزدلتنگیست
|
|
|
|
|
سلطان قلبم وبودی و شعرم همیشه
درباغ عشقت کرددل یک عمر ریشه
من بودم ودلشوره های
|
|
|
|
|
مداح هرجایی
مکن پنهان خودت رادرلباس حق
که پیدایی
اگرکه نیک میدانم ریاکارتوانایی
|
|
|
|
|
گفتند خطاهست قرنطینه قم
تِِعطیل حرم نمازآدینه قم
فقروغم وببکاری مردم کم بود
زخم کرونا نشست درسی
|
|
|
|
|
بازازگرانی وغم نان می نویسم
ازموج اشک وسیل و طوفان می نویسم
بغضی گلوگاه غزل را می فشارد
این گری
|
|
|
|
|
رفتم ازپیش توازرده دل وگریه کنان
رفتم اماپراز آه وعقبِ سرنگران
چشم ودل دوخته بودم که صدایم بکن
|
|
|
|
|
برگردفکرم لحظه ای ازتو رهانیست
روبرنگردان ازمن عاشق روا نیست
|
|
|
|
|
سرودسرد جدایی چه تلخ وغمگین است
نگاه سبزتوبانوهمیشه شیرین است
بخوان سرودرهایی به نام
|
|
|
|
|
فقرفروردینمان را مثل آذرمی کند
عمرملت راگرانی زرد و پرپرمیکند
|
|
|
|
|
به تلخی مینویسم قصه دیدار آخرر
غم پژمردنم درباغ دل گلهای
|
|
|
|
|
پریشان می سرایم یارشیرین وشکیلارا
نگاه شادوشورانگیزان یاردلارارا
قرارلحظه های بیق
|
|
|
|
|
غزال تبریزی
نشسته جنگل مورابه شانه می ریزی
چقدرماهی ومحشراگر به پا خیزی
قسم به
|
|
|
|
|
دوچشمانت غزل خیزاست وآبی
نگاهت مظهرخانه خرابی
دل غمگین وتنهایم هواییست
مرادریاب ای گیسوشر
|
|
|
|
|
مژده ازقصرغزل یک شعرناب آورده ام
سایه ساری از غزل درآفتاب اورده ام
|
|
|
|
|
پیچ وتابها
سفره هاخالی شده از نان وحتی آب ها
درمسیرزندگی افتاده پیچ وتاب ها
|
|
|
|
|
محرم امدودل هم پریشان
نشسته سوگ سالارشهیدان
که می نالدازاین داغ ونگاه
خرافاتی مداحان نادان
|
|
|
|
|
نمی بخشم توراهرگزپریشان کرده ای حالم
مراغرق غمم کردی شکسته شدپروبالم
|
|
|
|
|
هنوز خشکم وخلوت کویردلگیرم
هنوزبی سروسامان اسیرتقدیرم
به کوجه کوچه چشمت همیشه حیرانم
برای
|
|
|
|
|
ازتب عشق توهرشب حرف هذیان می زنم
حرف دل را نزد تو ترسان ولرزان می زنم
بارها باساز دلخواه تود
|
|
|
|
|
بیا یک لحظه روسوی خدا کن
برای دردوغمهایم دعا کن
نمی خواهم که غمگینت ببینم
مرا بارنج اندوهم ره
|
|
|
|
|
من ازدریچه قلبم تورا صدا کردم
بیا که بی توپراززخم واهم ودردم
بیابیاکه بنوشم شرابی از چشمت
|
|
|
|
|
قسم بر ناله های آب ؛ دریا ،
پر ازاشگم مرا دریاب دریا،
دلم دیوانه ی خورشیدچشمیست
که ازچشمم رب
|
|
|
|
|
امشب لب ما خنده به رخسار ندارد
چون دیده تر چهره ی دلدار ندارد
درحلقه عرفان همه بي تاب وخمارند
آن
|
|
|
|
|
گیسوانت شب یلداولبت چون رطب است
بی توهرکوچه ی رگ باز گرفتارتب است
|
|
|
|
|
یاد مژگان توباشد نیزه زاران دیدنیست
باخیال چشم مستت تاکزاران دیدنیست
|
|
|
|
|
پلک توازگریه تا تر می شود
چشمهایت دیدنی تر می شود
|
|
|
|
|
می سرودم کربلا را برفراز نیزه زار
گل دمید ازنیزه هاآن روز هفتاد و دو بار
|
|
|
|
|
دوچشمت آتش دلها ومحشر نیزه زارانت زدند آتش براین جانی که خواهم کردقربانت
همه ماتیم وحیران مان
|
|
|
|
|
در آن شب تا صدای اقرا در غار حرا پیچید
سروش آسمانی تا دل بی انتها پیچید
|
|
|
|
|
می سرودم کربلا را برفراز نیزه زار
گل دمید ازنیزه هاآن روز هفتاد و دو بار
صحنه اوج عروجی برفراز نیز
|
|
|
|
|
برروي شانه هايم
ايستاده به هرسونگاه کن
تاوسعت تنهايي ام را
باور کني
|
|
|
|
|
گريزان قايقي هستم دراين درياي طوفاني
به گردا گرد هر گرداب باچشمان باراني
شدم بازيچ
|
|
|
|
|
جدا شد ز رویت نگاه فقیرم
فقیرانه در دام عشقت اسیرم
همه آرزویم عزیزم همین بود
برایم بمانی برایت بم
|
|
|
|
|
مـی کشم برسردرِ دل طـرح لبخنـد تو
طرحی ازخورشید چشمان خوشایند تورا
زندگی تصویری ازچشمان شوران
|
|
|
|
|
مثل گیسویش دل ماراپریشان کردورفت
آن پری رویی که ازمن روی پنهان کردورفت
بانوی اردیبهشتش خوانده ب
|
|
|
|
|
درشور سرودم شب گیسوی تورا
سی روز تمام سوره روی تورا
مردم پی دیدار هلالند بیا
عیداست اگرببینم اب
|
|
|
|
|
شدم آواره وکوچیدم ازصحرای چشمانت
اسیرموج طوفان گشتم ازدریای چشمانت
ترنج گونه
|
|
|
|
|
امشب لب ما خنده به رخسار ندارد
چون دیده تر جهره دلدار ندارد
درحلقه عرفان همه بي تاب وخمارند
|
|
|
|
|
باز داغي بر دل و جانم نشست
تارهاي سينه ام از هم گسست
باز مي آيد صداي ناله ها
خون شده در چشم نرگس
|
|
|
|
|
می سرودم کربلا را برفراز نیزه زار
|
|
|
|
|
قسم به دست ز پیکر بریده مرو قسم به مشگ وگلوی دریده مرو وداع با من در خون نشس
|
|
|
|
|
باعطرادان که سینه ها جوشیدند
بربام دلم ستاره ها تابیدند
چشمان غم
|
|
|
|
|
رفتی ودرکوچ توآنی دل مستم شکست عهد و پیمانی که تنهابادلت بستم شکست بی توشبهانازنین دربست
|
|
|
|
|
امشب لب ما خنده به رخسار ندارد
چون دیده تر جهره دلدار ندارد
درحلقه
|
|
|
|
|
گیسوانت شب یلدا و لبت چون رطب است بی تودرکوچه ی رگهای من همواره تب است روز آخرشده هن
|
|
|
مجموع ۸۶ پست فعال در ۲ صفحه |