گشت نامحسوس
خانمی راگفت ماموری چه غوغا کرده ای
فتنه ها با بودنت درشهربرپا کرده ای
روسری گل دار ورنگ پیرهن مطلوب نیست
سرمه برچشمت کشیدی چهره زیبا کرده ای
رنگ مانتوصورتی وصورتت سرخابی است
این چه شلواریست باکفشی که برپاکرده ای
کارتوترویج بی دینی ونا هنجاری است
شهر را سرشار ازاین دردوسرها کرده ای
چشم ما را دور دیدی روسری شل بسته ای
لای موهای خودت شیطان راجا کرده ای
فکرکردی گشت نامحسوس دراین شهرنیست
خویش را درشهراینگونه هویدا کرده ای؟
هرعذابی می کشیم از کار امثال شماست
برخودوبرخلق می دانی ستم ها کرده ای؟
قطره ای باران نمی بارد از اعمال شماست
ازخدا خود این بلاها را تقاضا کرده ای
دست استعماردر وضع ولباست دیدنیست
خویش را ایا درایینه تماشا کرده ای؟
گفت خانم ؛می روم درخانه پنهان می شوم
مشگلات خلق اگردرمن توپیدا کرده ای
اختلاس و ریشه ی هرمشگلی را یافتی
این که اعمال مرا اینگونه معنا کرده ای؟
باز امشب در غمستان غزل هایت غریب
دردمردم را میان بیت ها جا کرده ای
رئال زیبایی سرودید حق پرداز و نکته سنج