يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر مریم شجاعی(بشارت )
آخرین اشعار ناب مریم شجاعی(بشارت )
|
به خود می خزی ، یا اگرمی پری
مراباخودت تا کجا می بری ؟
من از نسل دردی که بی ناله است
من از نسل طفلی که صدساله است
تو از گل مسیرصدا آمدی
صدایت نکردم چرا آمدی؟
به شهررفاقت سفرکرده ام
زبیراهه هایش گذرکرده ام .
دل پاره ات را به من وصله کن
به شولای دردی کهن وصله کن .
برایم گل عاشقی دسته کن
خودت رابرایم کمی خسته کن
دلم زخمی زخم احساسهاست
اگردرنگاهم تب داسهاست
هزاران گل عشق را چیده ام
زخارگل عشق رنجید ام
مراباخودت تا ثریا ببر
اگرنه ، به اعماق دریا ببر
ببرتا فراسوی آدم شدن
رهایم بکن از خم چم شدن
به شبهای مهتابی عاشقی
به شب بوببر،مریم و رازقی
به آتشفشان شقایق ببر
به مرداب سردحقایق ببر
ببرتا ببینم صدای ترا
میان دلم جای پای ترا
شبیه سپیده ترادیده ام
ترامن نجیبانه فهمید ه ام .
نمی خواهم این سایه را پرکنم
بسوزم کنارتو گرگر کنم
نمی خواهم از آب خالی شوم
نی و ترکه باشم خلالی شوم
مراکم نکن از سرو سایه ا م
کناردلم باش و همسایه ام .
__________________________
مریم شجاعی - بروجرددیماه - 91
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.