يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ فانوس دریایی شاعر مریم شجاعی(بشارت )
|
|
حیف است ته نشین باشنهای آب باشیم
|
|
|
|
|
تمام مال و منالم همین مشتی پر
واین دوبال لاغرزخمی که یادگارتنم
|
|
|
|
|
نه به جای کوسه دردریانهنگی خوب نیست
|
|
|
|
|
ازآن روزی که دیدم عکس مهرت باهوالباقی
برایم فال آخرشدالایاایهالساقی
|
|
|
|
|
درقصه هااوراتهمتن دیده بودم
بابای من این است مردچارپاره
|
|
|
|
|
مشهوربه طاووس و پلنگ است خیابان
یک کوچه بن بست به عنوان خدانیست
|
|
|
|
|
بهاری بودی و گسترده امامن نفهمیدم
که سردوخالی و خلوت ،زمستان می شوی گاهی
|
|
|
|
|
تا،خوش ترین آوازهارامن درصدایش گریه کردم
|
|
|
|
|
دل کندی از آن تیره ی خاکستری اما ...
|
|
|
|
|
کوچیده اندازمن زنان عاشقیها
درزمهریرمرگ ایل مردهایم
|
|
|
|
|
از این چشمه خشک چرکابگیربه دلواپسیهای رودآمدم .
|
|
|
|
|
واحه ای درلحظه یا نزدیک دور
پشت دریاهاو باغی درصدا....
|
|
|
|
|
رفته مدتی شایدازدوباره بر گردد.....
|
|
|
|
|
مراببوس تمام شدوسلطان قلب من
کجاست الهه ی نازی که بشنودچمرم
|
|
|
|
|
یک تنه باغ راقرق می کردسروبانوصنوبری شده بود
|
|
|
|
|
ازفرشته آمدی چیزی نماندی می روی ...
|
|
|
|
|
1- خاک چهل تکه ضخیم هوسهایش را که با سوزن بی شرمی و نخ گستاخی دوخته بود می خواست
|
|
|
|
|
« گل قهر». اینها زاویه های متقابل به راسند که از دایره عشق بیرون افتاده اند.
|
|
|
|
|
من آماده ام تا بگویم به تو ، مرابا خودت ، تا ثریا ببر. به شبهای آتشفشانزای شعر، به پروین ، به ا
|
|
|
|
|
یادم نرفته . گفته بودم سروری دریا . شعرم فدایت . عشق من . تاج سری دریا . مولای من ، سبزینه های
|
|
|
|
|
1- دروازه قرآن چشمت را به رویم نبند. چادرنشین خیالم شهری شده شیراز دلت بزرگ است
|
|
|
|
|
یک دسته ریحان دارداما نان ندارد با رنده ی لب می خورد ، دندان ندارد. مثل غروب کوه ، غمگین و مجر
|
|
|