يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر مریم شجاعی(بشارت )
آخرین اشعار ناب مریم شجاعی(بشارت )
|
رنگ رفته ،چروک ،کسرابی،مثل متقال و کودری شده بود
مادرم ،آن بهارتن بانو، چقدر زود،آذری شده بود
کارواشی همیشه دایربود،چله ی اول زمستانها
ضدیخ بود؟من نمی دانم .اوکه چون چرخ پنچری شده بود
دوروبرخالی و خودش درخود،ازدحامی به قدرمحشرداشت
یک کلاف به هم گره خورده ،عصریک شهربندری شده بود
زودافتاد مادرم از اسب ،اصلش امابه مریمش باقی
شاه پرقدرت زمان خودش ،درزمانم قلندری شده بود
برگها یش اگرچه کم شده بودشاخه هایش هنوزمحکم بود
یک تنه باغ راقرق می کردسروبانو صنوبری شده بود
خیرباشددوباره آمده بود توی خوابم به من کمک می کرد
دستها یش که مثل آجربودروی دستم چه مرمری شده بود .
_______________________________
مریم شجاعی (بشارت )
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.