شنبه ۴ اسفند
اشعار دفتر شعرِ آلاله شاعر رباب (آلاله )
|
|
در سکوتی من شکستم بغض سنگینی میان دل خود را که ندانست کسی که چرا ،غم دارم خنده ام بر
|
|
|
|
|
در طریقت رفته بودم بی صدا دیده بودم یک حقیقت از خدا بی خدایان عالمی بهتر روند ما شکستیم و ن
|
|
|
|
|
چرا دوری
دلت نزدیک قلبم بود
صدای پای چشمانت به راه من
|
|
|
|
|
گفته بودم دل باران زده ام نور چشمان تو را می خواهد که کنی خشک نمش را بر دل طوفان زده ام طوفا
|
|
|
|
|
آسمانم شده تاریک و سیه میبینم روز گارم شده بی عشق ،شاخه های دل بیچاره ما را تیشه ی جهل و حسادت بر
|
|
|
|
|
قطره قطره اشک از چشمم چکید بی صدا من گریه کردم کَس ندیـد بغض من آهسته ترکید از نــــهان خوا
|
|
|
|
|
بعد از این خم نشوم سمت خـــُدا
خود خدایم نروم سمت دعـــ
|
|
|
|
|
چه کسی گفت عسل شیرین است؟! آنقَدَر گفت که زنبور شکر را لب زد... عسل خوب کمی ترش ولی خو
|
|
|
|
|
رمضان آمد و آواز شجر رفـــــــــــت ز یاد دم افطار دعایی تو بخوان همــــــــره باد به صدایش دل
|
|
|
|
|
اگر قلبم سیاه است، روشنش کن
کویرم گر تو گویی ،گلشنــــ
|
|
|
|
|
الا ای نازنین بابای میــــــــــــــــمند سخن هایت بود شیرین و چون قند گرفتم نکـــــــ
|
|
|
|
|
حاصل اشکم شده دلواپـــــــــسی کاش بیایی که به دادم رســـــــی ساعت عمرم بدود روز و شـــب ز
|
|
|
|
|
سوختم از حسرتی، آتش به جانم آه شد من گدایی کرده بودم عشق را ،او شاه شد گونه ام از غم بلرزد،
|
|
|
|
|
آمدم از شهر عرفان آمـــــــــــــدم عاشقم، با عهد و پیمان آمـــــــدم بود سلطان عارفین در شهر
|
|
|