سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 4 مهر 1403
    22 ربيع الأول 1446
      Wednesday 25 Sep 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۴ مهر

        عاقلان

        شعری از

        رباب (آلاله )

        از دفتر آلاله نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۲۲:۵۰ شماره ثبت ۱۲۳۳۷
          بازدید : ۹۴۴   |    نظرات : ۲۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رباب (آلاله )

        عاقلان مُردن همان پایان به بودن ها ،بقاســــت
        وقت رفتن بی سبب خاموش گردی،بی صداست
         
        فرصتت امروز باشد مغز خود را پاک کـــــــن
        ریز ریزش کن تحجّر را که جایش در خلاست
         
        عصر اینترنت،فضا،هارپش ندیـــدی یا خـــری
        مرده باشی می روی در قعر گوری این عزاست
         
        آن خدایت بی دریغ وقتی معیّن کرده اســــــــت
        گر نداری فهم و ادراکی،دگر آن ماجـــــــراست
         
        شب خدا آمد به بالینم بگفــــــــــتا می بنـــــوش
        گفتمش گفتی حرام است فکر آنهم یک خطاست!
         
        گفت می را سرکشی خواهی روی بالای عرش
        بال را ما داده ایم اما چرا عقلت رهاســـــــــت!
         
        گفتم ای بابا روم من راه کج، حد میزنـــــــــــــی!
        گر تو میگویی بخور من میخورم حرفی جداست
         
        گر خورم ،مستی فزاید آسمــــــــــــان افتد زمیـن
        مرد دین گوید نجس گردم ،نگــــوید این شفاسـت
         
        یک بهشتی داده ای آنجا بنوشــــــــم من شراب
        بهر نوشیدن زآن می روز و شب کارم دعاست
         
        گفت ای نادان چو نقدت داده ایم نسیه خری!؟
        کی به آدم نسیه دادیم ما ،همین هم ادعاسـت
         
        گر بهشتم را ندیدی پس چرا فـــــازی زدی
        آدمم ،حوا کجا باید روند، دنیا صــــــفاست
         
        از بهشتم من برون انداختــــــم آن هر دو را
        حال باید من خجل گردم که دنیا در فناست!؟
         
        گر تو را بیرون کنند از یک بهشتی مــــیروی؟!
        جای آدم در زمین است آن بهشتش پیش ماســت!
         
        یک نفر اخراج شد از کار خود روزی برفـــــت
        روز دیگر گر بیاید، سم خوری ،آن یک دواست
         
        ما اگر میخواستیم آدم بیایــــــــــد در بهــــــشت
        پس چرا بیرون شدند، آنجا مگر زائر سراسـت!
         
        گرتو داری ادعایی، خوب و آدم هم شـــــــــدی
        این زمینم مال توست باقی تمامی ناســــــزاست
         
        آدمم حوا ندادم یک ســـــــــند بر  آن بهـــــشت 
        آن بهشتم مال من ، دانی که نامم کبریاســـــــت!؟
         
        گر بمیری مردنت یعنی که جسمت رفته اســت
        گر بهشتت میبرم آنجا، تو روحت آن خداســت
         
        جای روحم همچنان باشد به باغی در بهشــت
        خود دمیدم روح خود را در تنت حالا کجاست!
         
        جسم ها تنها زمین دارد که خوش باشـــد دمـی
        عقل گر قاضی کنی بینی که خامی هم جفاست
         
        این بهشتم را ندادیم ما بر آن جســـمت، ســرت
        گر ننوشی می تو عمرت رفته اینک بر فناست
         
        یک دو روزی کاشتــــیم آلاله را ما در زمـیـــــن
        این بهشتست بی خرد، گویی که دنیا  بی وفاست!؟
         
         
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2