دوشنبه ۳ دی
اشعار دفتر شعرِ یادمان شاعر حامد برزگر
|
|
آدمی هستم من
شعر می گویم بی منت
و ورق می زنم ادوار تاریخ را
می شمارم دندانه
|
|
|
|
|
و وَجَدکَ ضالن فَهَدا *
بسط خواهم داد تورا
در فنجانم بی محابا ، چو شی شش گوشه ای
ای دوپاره
|
|
|
|
|
می خوای پولدار شی تو توی شهر طوری
که حتی عکست چاپ شه رو کتری و قوری
مث شاه قجر که از عهد حجر
|
|
|
|
|
نیمه شب ها توی چهارشنبه هر هفته
می میرم
خواهرت را پست مدرن می بوسم
برای قبرعاطفه
روز بعد
|
|
|
|
|
شرم می کنم از تعریقت
و تفتیده میشود
این ذهن به دام افتاده
از بس تو عجیبی
ای ناصبورِ
|
|
|
|
|
ما میل به هیچ داریم
ما خالق مکاریم
ما منجی عالم سوز
ما
|
|
|
|
|
آهه
دردمند ام مثل ازدواج های تحمیلی
می رم تا آخر قصه
برمی گردم ، می سوزم
از دردِ کاندوم
|
|
|
|
|
و خدای وحشتناکی که می بلعد تو را
خدای سرزمین جادوگران
خدای خالق تهمینه و گرز گ
|
|
|
|
|
همه جا سایه ست ، نه سایه آسایش
که سایه گرد و غبار نابودی
و باران گلوله می بارد
|
|
|
|
|
ساعت پنج عصر که می شود
بیا
بیا و آمین ات را بگو
به سنگینی سمت چپ ات
به آنکه می پاید
ت
|
|
|
|
|
کاش
کاش ذره ای بودم نهان در دست خدا
کاش کودکی بودم ، می آموختم الفبای عشق را در دبستان
|
|
|
|
|
نسل ما نسل آوار معصومانه کوچه هاست
نسل بی تابی ز زخم آرواره ها
نسل فریاد لذت
|
|
|
|
|
چندی ست که رمق نمانده بر تن و ما هی
دعا را می خوریم
تحریم را می شویم
فتنه را می کنیم
جرا
|
|
|
|
|
من خدائی ام که تاس می ندازه
وقت خلقت شعرش
به درک می رسه وقتی
مخلوقشو به دَرَک م
|
|
|
|
|
تو مثل صهبای هجده ساله تازیانه خورده بی حال می شی
من اما رد پای گنگ هر روزت می شم
تو ش
|
|
|
|
|
به جرح و جرعه و انجماد
به وقتی که چاک می دهد اجتماع را اجتهاد
به خلق و خلقت خیس و لیز
به ر
|
|
|
|
|
برخاستم از خواب
چند روزی ست جور دیگر می بینم
رفتم از فقیهی پرسیدم
نان دین ات را
|
|
|
|
|
کتابت را برمی دارم از کتابخانه پوسیده اجدادی خط به خط سرکش به سرکش مروری
|
|
|
|
|
قدر می زد قدر در جام ما این شیرین شب از آسمان عاشقی کسی به در می زد به د
|
|
|
|
|
من تو را دیدم مثل گلها بودی من تو را دیدم مثل دریا بودی شکل شب زیبا شد وقتی تا
|
|
|
|
|
کاش زنده می ماند حسین تا ابد و دلیرانه باطل را افشا می کرد کاش حسین بود تا همیشه و فریاد
|
|
|
|
|
روی میزِ باریکی طولِ دنیا به عرض میرساند آلت فعل را و ترازو بر دست میکند غربال ، راهیان
|
|
|