يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ دختران اندُه کوهستان شاعر آتوسا جوادپور
|
|
تو
برابر حمایت سقفها
آسمان فروختی
و در آغوش شب ،
همه ی روز را
نفس کشیدی
|
|
|
|
|
حاشیه هایِ مرموزِ زندگی ،
خاموش و بی صدا،
جویدند ،
وسعتِ رنگی روزهایت را
|
|
|
|
|
می خواهم
دستچین کنم
انسان را
در زنبیلی رها
آنگاه در شفافیتی عظیم
|
|
|
|
|
اینجا زنی
بر روی موجهای پریشانِ زندگی،
عمری شناور است.
|
|
|
|
|
تو قد کشیدی دیوارها هم. و تکرارِ دردناکِ مرا به کودکیم بازگردانید، پژواکی نداشت. بر
|
|
|
|
|
نگاههای غریب چه سرسپرده به خویش به اعتمادِ نگاهش دروغ می گفتند. و دستِ گرمی را که نور م
|
|
|
|
|
او آن الهه ی زایش در پرده های شب اندر شب بی هیچ شکوه ای اوراقِ کهنه ی سده ها را بر گرده
|
|
|
|
|
بر ساقهایش کوه بستند و آسمان را از میانِ بسترِ انگشتهایش بیرون کشیدند بر گونه هایش نقشِ
|
|
|
|
|
چشمانِ زندگی به تو امروز خیره است تو منتظر به شایدِ فردا نشسته ای یوسف که عشق را به پشیزی نمی
|
|
|