يکشنبه ۴ آذر
|
آخرین اشعار ناب آتوسا جوادپور
|
چشمانِ زندگی به تو امروز خیره است
تو منتظر به شایدِ فردا نشسته ای
یوسف که عشق را به پشیزی نمی خرد
بیهوده با خیالِ زلیخا نشسته ای
***
یک استکانِ چای گوارای لحظه ات
این لحظه ها حبابِ گریزانِ بودن است
مضرابِ باد تا به تن برگ می خورد
هر لرزه ، سازِ رفتن و آهنگِ چیدن است
***
دریا به پیشوازِ تو تا ساحل آمده
آغوش خود به بستر ِ مواج او سپار
اندازه ی جسارتِ خود را محک بزن
بر بومِ آبیش، عطشِ بوسه ای نگار
***
از ارتفاع قله ی تردید ها نترس
پرواز اوجِ قصه ی با شک پریدن است
بر تکیه گاهِ امنِ یقین تکیه کرده ای
شک ابتدا و آخرِ فصلِ رسیدن است
***
تکرار ، برده تازگی از روزهایِ تو
از این درامِ خسته کننده عبور کن
با هر نفس، ترانه ی روئیدنی بکار
در قلبِ واژه های نهفته ظهور کن
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.