پنجشنبه ۱ آذر
اشعار دفتر شعرِ آب شاعر امنه رمضانی
|
|
خیاط قلب پاره پاره من باش
|
|
|
|
|
به خودم قول داده ام
یک دختر فهمیده باشم
و در خیابان
هیچ شماره ای را به حافظه ن
|
|
|
|
|
زن عروسک متکامل
و مرد در هوس گرم شدن
بین تار و پود عنکبوتی اعدام
|
|
|
|
|
"از صحبت های عطار به آمنه" مجرم خدا را به اعدام محکوم کرد شعله های گندم گونه خورشید از
|
|
|
|
|
چه مصیبت عظیمی بوق ماشین دود ماشین انسان بدست خودش کشته شد
|
|
|
|
|
من در داستان هایم زجر می کشم که می بینم خار می شود انسانی بدست انسانی دیگر من دلم نمی خ
|
|
|
|
|
برای پراندن پرنده از بام نیازی به سنگ نیست دلش که بلرزد کافی ست اوقات ما همیشه خوش نیست
|
|
|
|
|
مامان برای تبریک عید به همه همسایه ها سر زد من در حیاط منتظر مهمان نشستم. اینقد نشستم که گ
|
|
|
|
|
دهانِ ماهی تمام عمر تهدیدش می کند زن را زبان مرد را غیرت و من را با آنکه یک زنم، قلم تهد
|
|
|
|
|
آب می جوشید مادرم جوشانده نداشت آب تنها می جوشید من می فهمیدم من به قله
|
|
|
|
|
-سکانس یک- زن حیله و چشم و هیمه های روی آن مزرعه آتش شده اند بر ستون نازک احساس یک مرد
|
|
|
|
|
من فال فروشم پدرم فالهایم را دود می کند من عروسک خانه سیاه پدرم هستم
|
|
|
|
|
تیک تاک ساعت های مرده در امتداد سکوت جمجمه ها داد می زنند: شاید یکی از آن جمجمه ها می تو
|
|
|
|
|
سنجاق نمی شود به پیشانی ام بهشت
آنجا
که کودکی داد می ز
|
|
|
|
|
قدر باران را کاه گل می داند که با تمام دمدگی اش و عطر کلاسیکش هیچ عطرساز
|
|
|