پنجشنبه ۳۱ خرداد
|
|
روزنامه را خواندم
نوشته بود
دختری تغییر جنسیت داد!
|
|
|
|
|
شعر درباره حضرت معصومه سلام الله علیها و ارادت بنده نسبت به بانوی والامقام است
|
|
|
|
|
عشق من، تو بخند تا زمستان من بهار شود
از عشق تو کویر دل سبز و لاله زار شود
عشق من، این شبهای تار
|
|
|
|
|
زندگی یک صحنه بی انتهاست هرکه عاشق شدبدان بی ادعاست
چونکه بازیگرشدی مردانه باش نقش ما بازی
|
|
|
|
|
در همبستری پروانه با کرمها ابستن گناه زنبور هاییم
|
|
|
|
|
بی گمان با تو که باشم غزلم رویاییست
|
|
|
|
|
شیر میغرد و شمشیر لب ِجمشید است/خانه در وسعت ِ یک خورشید است
|
|
|
|
|
آقاجان یا امام رضا (علیه السلام)
دِگَــــر بـــاره زِدرگـــــاهِ کـــرامـت
به رویم باز شد دره
|
|
|
|
|
آزادگی به چیست ؟ که مستان وعاشقان
از دل زدوده آنچه ز هستی گرفته اند
|
|
|
|
|
حکایت زنی است که در دنیای نیاز و آرزوهایش بدنبال یک زن به ویزه گی های خاص می گردد و آن زن کسی نیست ج
|
|
|
|
|
به پایان آمدم اما شد این پایان آغازم
در اوج آسمان هایم نگیر از من پروازم
|
|
|
|
|
یک شب کنار پنجره چشمک ستاره ها را خساب میکنم
من برای ماه خودم تمام این چشمک ها را جواب میکنم
|
|
|
|
|
طراز مُلك محبت ، اگر نمي داني
زِ صدق و راستي، آماده كن كه بتواني
زِ كذب وحي
|
|
|
|
|
مست مستیم، شب نشینی جمع مستان می رویم
|
|
|
|
|
جان را که بود شاد دل از عاطفه لبریز
با برگ برقصی به نسیم خوش پاییز
|
|
|
|
|
میمون شد ، روزگارِ من
طوطی وار بود روزی
|
|
|
|
|
ای جان وجانانم ایران ایران
|
|
|
|
|
موزیک گیــتارم شنیــــــــده میشـــود از دور؟!
برگــــرد بانویم که امــشب شام مهتاب اســت
|
|
|
|
|
تو می رفتی و من، بر خویش لرزیدم
تو می رفتی و من، از غیظ خندیدم ندانستم چرا .........
|
|
|
|
|
رخ یار
دل در گروی رخ مولا دارم
بر دل وصل تولی و تبری دارم
چون که من شیعه علی هستم
امید به
|
|
|
|
|
درد دل است برخیز ساقی را خبر کن
|
|
|
|
|
حُـسن فـروغ تـو زِ تصويـر تـو
هـست فـروزنـده زِ تأثيـر تـو
|
|
|
|
|
آه، آبان!
با گلهای سرخات...
|
|
|
|
|
بیابان
من ز عشق تو سر به بیابان نهاده ام
ز شوق دیدن تو روان جاده ام
دستم گیر و رها
|
|
|
|
|
نه گلی سر شاخه ای رقصد
نه دلی بهر دلبری لرزد
چنانکه باید
|
|
|
|
|
نوش دارو دِه، کُشت زهری که جامم ریخته ای
می کشی کُش من که پیشتر به پایت کُشته ام
|
|
|
|
|
ای عشق سلامی بر از من بر دلدارم
با وی بگو از وضع و حال دل افگارم
|
|
|
|
|
اگر ابری ترین باران
به رعدی غُرشی سر داد
اگر آبان ترین غوغا
خزان را شور ِ آذر داد....
|
|
|
|
|
دل من هی تنگ تر میشه
وقتی چشمات بارونیه
همه دنیام توی
دنیا برام یه بازیه
من نمیدونم چرا اینقدر
|
|
|
|
|
رباعی
آن موی سیاهش شده چون برف سپید
انگار سپیده از افق تازه دمید
من بوسه زنم دست پدر را هر
|
|
|
|
|
تومیگی شکستی دوباره بساز
میگن چیزی بالاتر از مرگ نیست
برای منه تک درخت تو باد
که پاییز فقط ریختن
|
|
|
|
|
توصیه کرونایی به فرزند
بشنو از مادر حکایت می کند
داستانها را روایت می کند
در کوچه و
|
|
|
|
|
برای آن که دل ز بندِ او رها کنم/ به درگهِ خدای خود خدا خدا کنم
|
|
|
|
|
از تو
به توهای تو در تو
به کتاب های شعر
رمان و
فلسفه
نه!
از تو
به ت
|
|
|
|
|
رحم نکنیم
آسمان می گرید
سیل جاری
ویرانی و تباهی
مهر بورزیم
آسمان می گرید
|
|
|
|
|
ارزش از دست رفتهٔ دیروز ما ، کجایی؟
فرجام ناسپاس اخذ بی اعتباریست !!
باید گذشت و زیپ دهان را کشی
|
|
|
|
|
فصل آخر عمرم،
--زمستان نیست!
|
|
|
|
|
کاش هیچ وقت از چشمانم نیوفتی...
|
|
|
|
|
من یک مترسکم،باظاهری خراب
هم داس و همتبر،یکریزآورید
|
|
|
|
|
پروانه شکسته بال سعی در پرواز دارد
|
|
|
|
|
مـن از پاییز و بارانش گذشتم
همچون تویی
که از وصال این عشق گذشتی
نمیدانم
خاطراتت از جانم چه میخ
|
|
|
|
|
در دام پریشانی من
خواهم بنویسی شهادت
در دل و پیشانی من
|
|
|
|
|
*سپید*
تو آن سپید بلندی که میبری دل من را
و آن غزل که به مهرش سرشته ای گِل من را
تو یک قصیده ی
|
|
|
|
|
ساکت شده حتی نفس ساعت دیوار
|
|
|
|
|
در تلاشم کمی از دور خودم دور شوم
شاید این راه نهایی بشود آغازم
|
|
|
|
|
نمیدونم که چشایِ خسته ام
تویِ ذهنِ آیِنه دنبال چیست
روُ غبارِ آیِنه دست میکشم
تا ببینم جز من و آی
|
|
|
|
|
کینه را کاش از سینه شبی پاک کنم
|
|
|
|
|
آدمـي و چرخ به تـدبيـر تـو
جـملگي اش چون هـدف تيـر تـو
اي تـ
|
|
|
|
|
نازِ نفَس ات، مرشدِ این گود
با نامِ علی پُرشده این گود
|
|
|
|
|
نگاهت را فراموشی نباید
عاشقی را که غرور نباید
|
|
|
|
|
تا کی کنم اصرار که ترکم نکنی؟
|
|
|
|
|
ز گندمزار این دنیا به ما نانی نمی آید
|
|
|
|
|
سرزمینی مفتخر با حاکمی بر مسند شاهانه اش
اسوه قانون دنیا شد هزاران سال بر شکرانه اش
|
|
|
|
|
آمد به جهان نورِ خدا مصحفِ ناطق
هادیِ رَهِ هُدی ، سرآمدِ خلایِق
احیاگر مکتب شده و رئیس مذ
|
|
|
|
|
مهربانا از تو می خواهم مرا
آن نمایی آن که هستم گر بلا
|
|
|
|
|
عطر پیچکهای گیسویت مرا
همچنان پروانه بازی می دهد
|
|
|
|
|
” آرزو ” بگو به دلم هنوز…
|
|
|
|
|
میخانه تهی شد از می و نور و صدا
من مست تو و پیاله افتاده جدا...
|
|
|
|
|
اورگیم دای دوزه بیلمیر پمپاژی چوخ چوخ ضعیفدی
اورگیم پارچالانیبدی ساب ساری رنگیم قاچیبدی
|
|
|
|
|
در سرابی سخت سوزان
خفته مردی کو تمام عمر آواره بدی
|
|
|
|
|
شاعر شدم تا از قلم شهدت بریزد ساقی دفتر از شرابت جام گیرد...
|
|
|
|
|
عمریست چشم بسته به راهی خیالی ام
عمرم گذشت و کار دلم نیمه کاره شد
|
|
|
|
|
شاعرو مترجم : محمود شیربازو
The influx of your thoughts
هجوم افکار تو
Have destroyed my army
|
|
|
|
|
خسته ایم
از سیلی باد
در گوش باد
کاش یکی بیاید
|
|
|
مجموع ۱۲۴۸۸۶ پست فعال در ۱۵۶۲ صفحه |