شنبه ۱ دی
اینک ابراهیم شعری از مهرداد مانا
از دفتر شعر مانا نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ ۲۲:۰۸ شماره ثبت ۱۳۰۶۶۶
بازدید : ۱۰۱۹ | نظرات : ۱۰۴
|
آخرین اشعار ناب مهرداد مانا
|
گیرم که مرکبت منجنیق و مقصدت آتش
چه سود ؟؟؟
دگربارت خواهد گفت :
ای بنده ی بندی ام به بلایی دیگرت بیازمایم
همسرت را ببر و در لخت ترین صحرای برهوت رها کن ….
گیرم که خشت خشت خانه اش را هم ساختی وُ
پرده از پیراهن جانت
بر در و دیوار آویختی
گیرم که هزار صُحُف بی سرانجام هم سرودی و
سنگ و سایه را نیز به گریه مومن کردی
گیرم که از فرات افترای این جماعت گذشتی و
به کنعان کلامش پناه بردی
چه سود ؟؟
باز به سرودی در خوابت خواهد گفت:
” فرزندت با فر و فربه و فریباست
چاقوی بی چرا به چخماخ اجل تیز کن و
بر گلویش بگذار … !!! ”
چه خدای دیوانه ای داری ابراهیم !!!
دل خنک کن : که آنجا که عشق فرمان می دهد
پدر ، فرزند به قربانگاه می برد وُ فرزند
نعش آرزویش را به گورستان عدم !!
آه ابراهیم
بت تراش عاصی که اصنام بابل هنوز
از هیبت نامت به شب کابوس تبر می بینند .
من ابلیس این سروده نیستم
که به نکوداشت خدایت سنگم می زنی
مرا بشناس :
اسماعیل نامرادم
که در پیشگاه بهانه هایش گلویم را نشانه رفتی !!!
آن پرنده ی بی پروایم که به اثبات ایمانت کشتی
آه حیف از آن معجزه ی مرغان مرده ات
از آن رقص “شیوا” یت در شعله ها
حیف شد آن “ترانه ی توحید” ی
که در گوش شِرک سرودی .
برگرد ابراهیم
هوای دیده ی هاجر را به سِحر ساره ابری نکن
باور کن ابوعِمران به عُمران خانه ای کوشیدی
که پس از مرگت بتخانه ی آل نسیان شد
سودای کدام خدای خیالی ات را
سر بر این سنگ سودا گذاشتی؟؟
که مشهد شب بوها و
مسلخ یاسها بوده ست …؟؟
آه ابراهیم ..
کرمانشاه 26 بهمن 96
|
|
نقدها و نظرات
|
و فکر می کنم این مثل یک برنده شدن در یک بلیط بخت آزمایی باشد که هربار به صفحه ی شعرت برگردی و ببینی دوستانت آنجا هستند که هرکدامشان لبخند آفریدگارند | |
|
سلام بر خوشروی نازنین مجید تهرانیه و من کورد . نسبت نزدیک و دوری از نظر خونی با هم نداریم . رفاقتی بود و مثل هر داستانی فراز و فرود خود را داشت . برای آمدن به ناب من دلیلم دیدن سالی یک بار دوستانم بود . و همین حس باعث تحملم می شود که بسیاری اتفاقات را تاب بیاورم . قطعا مجید مثل مانا صبور نیست و آزموده را دیگربار نخواهد آزمود . ممنونم که آمدی و آمدنت همیشه خبر خوبی ست | |
|
و درود بر مرد مهربانی که ناز مانا را می خرد و به او درس می دهد . امید که شاگرد خوبی در محضرتان باشم | |
|
و چه خوب اشاره کردید که به گمانم واقعیت همین باشد که ما در وجودمان ابراهیم و نمرود و عیسا و موسا و فرعون و احمد و ابولهب و ضحاک و کاوه داریم ، تا کدامیک را بپروریم و کدام را بمیرانیم؟ این صفحه سپید و سبز و نیلی را دریافت کرده بود و حالا رنگ سرخ بود که آمدنش را انتظار می کشیدم . و این میسر نمی شد مگر با حضور آلاله ی سرخ سایت | |
|
حوش آمدی و بر این بایرستان، بذر محبت افشاندی | |
|
درود بر جناب آزادبخت استاد گرامی | |
|
سلام امین جان احساسات زیبایت را پای شعر مانا به یادگار گذاشتی و مرا رهین لطف خویش ساختی. روزی با یکی از دوستان تهرانی ام بحثی در مورد فرهنگ داشتیم . ایشان معتقد بود تهرانی ها فرهنگ دارند و ما شهرستانی ها بی فرهنگیم . هرچند این شیوه ی تقابل مرکز/حاشیه ، به زمان قاجار بر می گشت و از آن دوران به یادگار مانده است. اما ناچار شدم پاسخی در خور بدهم . برای همین گفتم : ملتهایی که فرهنگ دارند صاحب رقص ، آواز ، فولکلور و اسطوره هستند و برای شادی و شیون خود طریقی ویژه دارند . و جامه ی مخصوص می پوشند . ممکن است بپرسم شما تهرانی ها چگونه می رقصید ؟ چگونه لباس می پوشید ؟ اصلا لباس و خوراک و آواز و مراسمات شادی و شیون تان به کدام سبک و سیاق است ؟ و اساطیر شما کدامند ؟ جوابی نداشت، چون جوابی نبود . ابراهیم نیز خواه افسانه باشد خواه واقعیت ، جزو فرهنگ خاورمیانه است و اسطوره ای ست که از کنش و منش او می توان الگو برداشت. و اساطیر در فکر و ذکر مانا همیشه زنده اند و ابراهیم نیز یکی از آنهاست | |
|
مرسی از تو یاسرجان.. زندگی همه ی ما مثل خطوطی ست که بارها ممکن است بر هم عمود شویم یا عبور کنیم . فکر می کنم چه این داستانها دوستی باشد و چه غیردوستانه، هرکدام از ما برای دیگران درسی هستیم و دیگران برای ما . چه خوب می شد اگر همه ی داستانها به نیکی تمام می شد و ما از درسهایمان ، عبرت می گرفتیم و به کار می بستیم . قدمت گل باران رفیق | |
|
حضورت را قدردانم دوست عزیز مانا مگر چه دارد جز دوستانش که دلیل دلخوشی اویند؟ | |
|
من که نه بزرگم و نه استاد . اما فکر می کنم بچه های دهه ی هشتاد در این چندسال اخیر به ما درس شرافت و زندگی دادند . تا پیش از این مانا نمی دانست که می شود زندگی را از حلقوم مرگ بیرون کشید . و حضور فروتن شما خود درس دیگری ست که ای کاش بیشتر بیاموزم | |
|
درود مجدد بر شما استاد بزرگوار بله بزرگوار اگرچه نسل جدیدم اما سوخته تر و بی جان تر از دهه ۶۰ ها و حتی کمی آن ور تر آن هم هستم؛ در عین مدرنیته بودنمان هروز آه چندین مشکل را می کشیم؛آن همبا صدای گرفته و دستان پر از امیدی که هنوز جلوی دهانم را میگیرد... ممنونم از نظر پر از محبت و لطف شما زنده باشید و سلامت | |
|
ممنونم دوست درآمده ی زودآشنای مانا فرصتی بود تا دیداری تازه کنم و دوستانی تازه بیابم و سپاس از شما که اتفاقات خوب را برایم رقم زدید | |
|
زمانی می گفتند فلسفه رنج است و هنر لذت ... و نمی دانستیم زمانی خواهد رسید که هنر آیینه ی آه آدمیزاد شود . و این نگاه نافذ شماست که حس نهفته در قلم را کشف می کنید | |
|
و چربیدن محتوا بر فرم ، درست زمانی اتفاق می افتد که کلمات کم می آورند . ممنونم که آمدید و به مهر نگاشتید | |
|
و سلام بر افسانه ی سایت که اینک به واقعیت پیوسته است و ما را از حضور بی مرز خود مستفید می کند | |
|
ما که عیدمان را به زمانی انداختیم که بر گور قاتلین فرزندان ایران زمین برقصیم . و قربان واقعی از آن شهیدان است که از جان خود مایه گذاشتند . من نیز تبریک می گویم و بر حضور پاکت آفرین می فرستم | |
|
و دوستانی دارم که اگر بخواهم به ایشان بیاموزم دست و دلم خالی ست و اگر بخواهم از ایشان فرا بگیرم ، انبان معرفتم افزون خواهد شد . و بی تردید نرگس زند یکی از سزاوارترین اساتید ماناست | |
|
و در همین مدت کوتاه مرا شرمسار مهر خود نمودید . چرا که دریچه ی اخلاق و آگاهی و توانمندی بسته است اگر دوستان همدلی چون شما را نداشته باشم | |
|
هستند عزیزانی که یک دقیقه دیدارشان یافتن شادی و کسب فیض است که به یک قرن تلاش نیز میسر نخواهد شد . ممنونم بابت آنچه که نصیبم نمودی و یادم دادی رفیق | |
|
شوربختانه تکثیر آل امیه همیشه سریع تر از تاریخ بوده . و برای همین نیز گفته اند " کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا " چرا که این دو اردو همواره برقراری و روبروی هم ایستادند و فرصت انتخاب هنوز باقی ست . که به قول شاعر : رجعت شبانه س شرمسار یا فردای جنگ و تشنگی؟ آنجا که شمع ها خاموش و خیمه ها تاریک ند !! .. ممنون حضورت هستم مریم بانوی عزیز . از ما که کاری برنخواهد آمد، باشد که سایت به چراغ حضور شما همواره فروزان گردد | |
|
چشم حاسدان دنبال جایی ست که بویی از بهبود از آن بیاید . و این صفحه ی فقیر و حقیر مانا را آن مایه نیست تا رشک کسی را برانگیزد . با اینهمه بابت این ایموجی مادرانه و دلسوزانه ات سپاس . ما به انرژی نیک عزیزانی چون شما همیشه نیاز داریم | |
|
به لطف دوستان روبراهم خوش آمدید و خرامان از این بادیه گذشتید و مژده ی باران آوردید | |
|
احتمال میدم محسن جان ، یکی نفرینت کرده . وگرنه دلیلی نداشت من به تور تو بخورم میگم تازه الان متوجه شدم که پنجره ی نقد این شعر رو بستم . حالا میگی چکار کنم ؟ 🤔🤔🤔🤔 | |
|
ویرایش بزن داداش اینم من بهت بگم😉 | |
|
و پژمان جان ، اینها که می گوییم " نضربها للناس " است . تا خود منظور شعر را فراتر از داستان ها دریابند . ممنونم که هستید و این بودن ، شکیل ترین پاداش ماناست | |
|
سلام جواد آقا و تقریبا هر جوادی که من به عمر دراز خویش دیدم، جمله محجوب و باوقار و باشخصیت و نجیب بودند و بی شک شما نیز از این دایره خارج نیستید . در منطق بحثی به نام استنتاج داشتیم که از جمع دو قضیه به دست می آمد : قضیه ی نخست : همه ی جوادها نجیب هستند قضیه ی دوم : رفیق مانا ، جواد است نتیحه: رفیق مانا نجیب است . خلاصه این که ما چه از قیاس اقترانی و چه از بحث استنتاج، به هرشکلی شما را دوست دادیم | |
|
و من فکر می کنم در همین سکوت شما بسی غریو و اعتراض و سخن خفته است که روزی از روزن کلمات سربر می آورند . تا آن روز مانا نیز البته صبور خواهد ماند | |
|
و درود بر حضور زرین شما که مانا را تهنیت و برکت است | |
|
سلام و به گمانم پاسخ محبت شما را نوشتم ... به هرحال خوش آمدید و مرا رهین مهر خود نمودید | |
|
سلام سعیدجان ممنونم از حضورتان و خوشحالم از بودنتان | |
|
و درود بر دلسوزترین خاله ی خاورمیانه ممنونم که همیشه مهربانی | |
|
سلام بر هموطن عزیزم هم اینجا و هم اینستا همیشه لطف شما شامل حالم شده . ممنونم | |
|
منت دار این همه محبت بی حد شما هستم بزرگوار سپاس از اینکه وقت گذاشتید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار عالی
روزگارتان نیکو