سلام عرض ادب و احترام مِهرْبان و دوست داشتنی آقای مانای عزیز
قابل تأمل و تفکر هست بند بندِ گلواژه هایت لکن با شعر فاصله دارد وگرنه مادر خدا بیامرز من هم از خواب که بیدار می شد شعر زیر لب زمزمه داشت...
وَ
افسوس سویه نهایی کرونا ویروس دلتا گریبان من و مادر را گرفت و او قربانی شد.
خدا اموات شما را نیز رحمت کند.
متشکرم
اما یک حرف با شما دارم آنهم آشکارا در میان چشم وگوش هایی که معنا برایشان قابل ادراک نیست یحتمل.
با آدم های مذهبی رفاقت و طرح دوستی نکن
مذهبی ها خیلی سریع قبل از پایان جمله تو را قضاوت کرده و حُکم صادر می کنند.
چون: تخته گاز می روند و تو را هم با خود به قعر می کشند.
دوست؛ یار و همراه باش با، اهل معنویت و معرفت
انسان های معنوی و اهل معرفت ما را پله پله با خود به ماورای تصوراتمان رهنمون خواهند بود و ذلالت یا آسیبی: چه با گوش، فکر، زبان و سخن به ما نخواهند رساند.
اینان یارند و یاور. دستگیرند و کوشا. ترمز نِمی بُرند. می جوشند و از هم بهره ها دارند و از دست نخواهند داد بجز آدم های بد بخت ایشان را.
شرمسارم بی ربط زیاد حرف زدم.
درست بنگری خواهی شناخت که جزو کدامین ام
دلربای با وفا، مهربان با صفا
در حریم کویِ تو آمدم من در خفا
تا نداند هیچکس، اینچنین مجنون صفت
دلربایی دارم وُ گَشته ام خواهان تو را
خراباتی
خدا رحمتش کند. مادرم تا شعر می خواندم می گفت از کیه؟
می گفتم: از خَرِ آقاماشالا..
کامَت شیرین و یادَت در صحیفهٔ ناموران ثبت و تنت سالم و حیبت سرشار از رزق و روزی طیب و طاهر بادا....
با کمال تقدیر و احترام
کوتاه و زیبا بودند