سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 13 اسفند 1403
    4 رمضان 1446
      Monday 3 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        دوشنبه ۱۳ اسفند

        نامه ی سرانجام

        شعری از

        مهرداد مانا

        از دفتر شعر مانا نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۹ دی ۱۴۰۳ ۲۱:۵۶ شماره ثبت ۱۳۵۲۸۰
          بازدید : ۷۶۳   |    نظرات : ۶۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهرداد مانا

        … و من از وحشت خاج ها به شکاف کوهی
        پناه بردم
        که بوی نفس های هفت مرد،
        و موی مجعد سگ شان،
        ناباوران را نشانه بود!
        ندا آمد: مانای دو جهان
        این توسن را آب و علیق با تو
        که راهی دراز تا دامن دوست باقی ست.
        گفتم: مردی هستم
        که در مختصات گیج این بیابان گم شده ام
        و راز تشنگی ام را سنگها می دانند.
        آمده بودم در خلوت این غار
        شعری برای خانمم بگویم،
        که ناگهان از میان آتش کسی گفت:
        برو و عصای این کلمه را بر کله ی دیو بکوب.
        و هنوز
        یک پایم در طائف بود،
        یک پایم در ناصره
        که ناصری رهایم کرد …….
        آن گاه
        به هیات موری در آمدم
        روی دیوار بیت همیقداش.
        و از اندوه آجرها
        سراغ او را می گرفتم
        که سرآغاز گندم بود.
        هی ….. لولیان آشفته
        لولیان بی جا و بی هنگام
        لولیان که از لیلی تنها روسری اش
        و از مجنون فقط خشتک پاره ی شلوارش را
        در شعر مانا یافته اید،
        شما را به انگور
        آیا هنوز می شود،
        به عبور آیتی از حوالی این باغ مومن بود؟؟؟
        من آن عداس عبوسم
        که نام پدر یونس را با میخ
        به دیوار مغزم کوبیدم.
        و هنوز پس از قرنها
        خواب می بینم که در زندان ماهیانم
        و زیر نور طحال
        کتاب ” یاسین ” می خوانم !
        قرن هزارم پیش از پروانه بود
        و من از بیراهه ها به بنارس می رفتم.
        باور کنید
        پیش از حلول عشق در من
        این تنِ لش  سکونتگاه وحشیانی بوده
        که از شرم نگاه گلاله، انسان شدند.
        و درختانی که به چالش ” کاغذ شدن ”  پیوستند،
        هنوز کُنده هایشان کندوی هیچ کلمه ای نبود.
        ندا آمد: " اقراء "
        و من پابرهنه از فاران به باران ناسزا پیوستم.
        چرا که معجزه
        در میان آدمی زادگان دیگر اعتباری نداشت.
        آه بودای به نبود پیوسته
        خوشا بی وزنی ات!
        که در بامیان از بلوا به دور بودی
        و ندیدی
        اول سنگی که بر آستانم نشست
        از آستین العاذر بیرون آمد.
        کات کن آقاااااااا
        این اراجیف قرار نبود در شعر بیایند.
        کسی این شعر را پاره کرده
        که وصله اش جور نمی شود.
        کسی از روی شیطنت
        سنگی به دریاچه ی اندوه این شعر انداخته
        که هجاهایش همه چروک شدند.
        راستی
        در
        این
        دیوانه سرا
        کسی
        هست،
        قهوه ی قلیچ
        دم کند ؟؟؟؟؟
        …..
        پرتاب شدم
        کسی فیلم مرا این قدر به عقب برده بود،
        که کفش های چرمی ام ماغ کشیدند.
        و شلوارم در مزرعه ی کتان شکوفه کرد.
        باور کن پسرم
        خواب دیده ام راه معراج
        از گلوی گلگون تو می گذرد.
        انتظار فرج از  این چاقوی زنگار گرفته؟
        هیهات !!
        آن خطوط خیس را برای خاخام ها نوشته اند،
        تا به مزامیر مانا مومن شوند.

        ستاره ها
        شما امین شب بوده اید.
        بگویید: خورشید را کجای آسمان خاک کرده اند،
        که من هنوز وامدار کرم شبتابم؟
        یادم هست نام برگ را از دهان باد می شنیدم.
        و از کجی بخت، قرین قرنی شدم
        که طنین تار را از سنگ گدایی می کردم.
        و ترانه ی کولیان را از چوب!
        آنگاه به زنی که از مداین به حجاز می رفت،
        گفتم شبی چند؟
        گفت به سیبی که از شاخه ی شعر مانا می چینند !
        و در همان بادیه ی گمراه بود،
        که شاعری “” با تبری از ناخن
        در حال شکافتن کیسه ی چرکین پدرانش بود
        و من از او نشانی از نشان های تو را پرسیدم “”
        می گویند:
        اول کسی که نام اعظم را تقلب کرد،
        فاحشه ای از بابل بود.
        و هنوز با آواز عودش
        ستاره ها در رود شیر ، شنا می کنند.
        به یقه ی یخ بسته ام نگاه نکن.
        آفتابی در آستین منست
        که از سمت سوران طلوع کرده.
        هوای هاروتم
        و برای نوشیدن لبی
        که از کاسه ی سر ارغوان سرخ تر بود،
        همخوابه ی ناهید شدم.
        من هم روزی مرد معصومی بودم
        که از فرط معصیت،
        گناه گندم را به پایم نوشتند.
        و یادم هست،
        آن شب که تایر براقی پنچر شد،
        ویزای عروج مرا باطل کردند.
        و در سماوات
        هنوز بنگیان از باده ی ” قالوا بلی ” مست بودند،
        که بار امانت، بر گرده ی شاعران نهادند.
        آه
        یادم هست
        در آن لژ فراماسونری که خدا و خیال را
        به هم رفو می کردیم،
        با عورت های عریان عالم ذر
        در هم تنیده بودیم.
        و همان بی جا بود که کسی
        نام گلاله را در گوش مانا گفت.
        و این آغاز آفرینش بود ….
        یک
        دو
        هزار ……
        والامقام شب است
        خاج ها در خیال مسیحا خوابیده اند …
         
        فولادشهر اصفهان
        ۲۲ اسفند ۱۴۰۱
         

        برای جواب آزمایش پزشکی طب کار در شهر ری، منتظر بودم که سری به سایت زدم و از طریق پنجره ی های سبز سایت به صفحه ی جناب شریف، کشیده شدم. بحث های جالب و آموزنده ای مطرح شده بود که برای بنده نیز بسیار جنبه ی تعلیمی داشت. اما حس کردم باید شعری تازه تر به سایت بفرستم و این چهار بزرگوار نازنین که حضورشان همواره برای همه ی ما ارزشمند بوده را دعوت کنم به شعری که زمان و مکانش را گم کرده است.  تا غبار از قلم شسته و بار دیگر دوستی شان را از سر گیرند. چه اینکه همه ی اهل سایت و به خصوص بنده، حتا دلخوری ساده ای را میان دوستان جان، بر نمی تابیم. 
        بانو استاد زهرا حکیمی بافقی عزیز
        جناب استاد ابراهیم هداوند بزرگوار
        سرکار خانم مریم کاسیانی دوست داشتنی
        و جوان پرشور سایت، شریف عزیزتر از جانم.
        ۱۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۵:۳۸
        درود بر شما جناب مانای عزیز

        شعر بالابلندتان را یک‌بار تندخوانی کردم؛
        عمری بود، بهتر می‌خوانم.

        فکر نمی‌کنم بین اعضایی که نام بردید رنجشی باشد.

        بحثی ادبی پیش آمد؛ دیدگاه‌هایی مطرح شد که سال‌هاست در ادبیات مطرح است؛
        اما حس نمی‌کنم هیچ‌کدام از اشخاصی که نام بردید، کوچکترین کدورتی در دلشان باشد.


        مانا باشید به شعر و شعور و مهرورزیخندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۶:۲۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۹:۵۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۰۰:۵۰
        سلام بر استاد و خاله ام همزمان
        این یکی دو روز درگیر فاتحه خوانی یکی از اقوام بودم و فرصت نشد که به سایت سر بزنم. من نیز می دانستم که اعضای اصیل سایت چنان بالغ و رشید و بزرگ و با شخصیت هستند که جهت گیری های متفاوت ادبی و فکری، باعث انشعاب آن ها نخواهد شد. اما آمدن تان به این صفحه، هم سعادتی بود برای مانا و هم نشان دادن همان طینت پاک به برخی دوستانی که ممکن بود نگران این داستان باشند. به هر روی ، روسفیدم کردید خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۶:۰۵
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و طولانی است
        در وصف اصجاب کهف و سگشان خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۶:۲۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۰۰:۵۲
        خدمت یار باوفای سایت، سلام و ثنای فراوان
        مقدم تان گل باران بزرگوار خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۸:۳۱
        درود جناب مانا .
        من صبر کردم تا دوستان و نفرات شما نظرات خودشان را بنویسند تقدیر و تشکر ات از شما بابت متن ادبی به عمل بیاید .
        و واقعا هم متن ادبی جالبی بود و خلاقانه .
        به هر صورت این متن را به هر شکل که ببینیم و تصور کنیم شعری از آن بیرون نخواهد آمد .
        که بنده حقیر در خدمت شما باشم .
        شعر پارامتر ها و مشخصات خود را
        دارد .
        متن ادبی یا نثر که نثر هم نیست چون
        نثر به متنی می‌گویند که به رعایت وزن و قافیه پای‌بند نیست، و برخلاف نظم به سبک گفتاری روزمرّه نزدیکتر است.
        در مورد متنی که نوشتید .
        زیبا بود و مختص خودتان که البته هیچ اشکالی ندارد که ابداع کننده نوعی متن یا سبک باشید که به هر صورت نفراتی از قبل به این شکل عمل نکرده اند .
        خیلی هم جالب است .
        در مورد طولانی بودن متن شما
        بزرگوار این یک پیشنهاد نیست این یک
        خواهش نیست بلکه نوعی ضعف است
        اگر شاعری در تعداد ابیات مورد نظر و مشخص نتواند موضوعی را که انتخاب کرده به سرانجام برساند ، و تعداد ابیاتی را بی‌جهت به سروده اضافی کند ، دچار ضعف تالیف شده ،
        و البته شاعر هم میتواند از خود دفاع کند که نه هیچ قسمتی بی جهت در شعر نیامده ...
        که این موضوع آشکار را پنهان کند .
        اینکه گفته میشود از طولانی بودن یک سروده خواننده خسته میشود البته بهانه گیری های نداشتن وقت است .
        آن به کنار ....
        اما قوانینی هم ما برای طولانی بودن سروده داریم مانند مطلبی که عرض شد .
        در هر صورت مطلب شما یا متن شمارا من شعر نمیدانم و شعر نمی‌بینم .
        اما چون شعر نیست دلیل بر زشت بودن آن هم نیست ..
        و علاقه مندان خاص خود را حتما دارد .
        موفق باشید .
        خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۰۰:۵۶
        سلام و عرض خوش‌آمد جناب خوشروی عزیز
        افتخار بزرگی ست که میزبان شما بزرگوار هستم. منت نهادید و بنده را از نقطه و نکته و نظرات نیک تان آگاه نمودید. همواره به نقد و واکاوی عزیزان خود را نیازمند می بینم. و البته خود نیز مانند شما، شعر را همان غزل و ترانه و قصیده و... می دانم. هرچند از شعرواره نیز استقبال می کنم خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۸:۱۵
        باور بفرمایید جناب ما نا.
        خودم ناراحت میشم وقتی برای شاعری اینگونه می‌نویسم .
        شما شاعربزرگی هستید شما شاعر خوبی هستید .
        البته هم اشعار موزون سختی خاص خود را دارند و هم اشعار سپید .
        من قصد ندارم از هیچ کدام از این سبک ها دفاعی و یا انتقادی داشته باشم .
        هرکدام سختی ها و مشکلات خود را دارند و البته طرفداران خود را .
        به نظرم شاعری که شعرش را به نمایش عمومی میگذارد یعنی شعرش را برای سایت ارسال میکند تا شاعران دیگر ببینند و نظر دهند ...
        نهایت سعی و تلاش خود را کرده و واقعا این ارسال تمام داشته های شاعر است .
        باور بفرمایید وقتی برای شاعری نقد منفی می‌نویسم تا دو روز خودم ناراحتم .
        بار دیگر از حضور شما و ارسال سروده شما و خوانش سروده شما خوشحال شدم .
        انشا الله در تمام مراحل زندگی بدرخشید
        خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۲۰:۱۲
        سلام
        نوشتن نقد چه منفی و چه مثبت، برای شاعران لازم است. من هم که بچه نیستم رفیق. ناسلامتی ۴۵ سال از سنم گذشته و دروسی که خوانده ام هم ادبیات و تاریخ و فلسفه و ادیان بودند. و کاملا با فضای گفتمان آشنا هستم. این حق من است که اگر شعری ارسال کنم، از نظر دیگران آگاه گردم. و دست کسانی که نظرشان را هم می نویسند، می بوسم.
        چندسال پیش پای شعر " نوبت دوم مطب " جناب " لطیف عمران پور " نقدی نوشتند، اگر توانستید حتمن سری بزنید و جواب بنده را نیز بخوانید. خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد شریف صادقی
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۱:۰۵
        درود. این شعر زیبا اما طولانی جناب مانای عزیز پر از اصطلاحاتی ست که ممکن است به گوش بسیاری نخورده باشد خصوصا مواردی که مرتبط به عهد عتیق و عهد جدید کتاب مقدس است. من این موارد را می آورم و توضیحات کوتاهی میدهم تا مفهوم شعر آشکارتر شود:
        (۱) بیت همیقداش یا «بیث همقدش» همان بیت المقدس است یعنی خانه و معبد مقدس؛ «هَ» در عبری نشانه معرفه ساز است (مثل «ال» در عربی یا the در انگلیسی). مکان مقدسی که روی «کوه معبد» و نزدیک به جایگاه کنونی مسجد الاقصی و قبة الصخره بنا شده بود و توسط بابلی ها ویران شد؛ البته بعد در زمان کوروش بازسازی آن شروع شد که در سال ۷۰ باز هم توسط روی ها ویران شد.
        (۲) ناصره: شهریست در فلسطین و محل زندگی «عیسای ناصری» - حضرت مسیح.
        (۳) فاران: این کلمه یکی از کلمات جنجالی در کتاب مقدس است که احتمالا به معانی متعدد به کار رفته است؛ در کتاب مقدس واژهٔ فاران بارها آمده و ظاهرا ناظر به مکان های متعدد است - از غرب شبه جزیره سینا و جنوب اردن گرفته تا حجاز و عربستان امروزین - اما «کوه فاران» فقط دو بار آمده است. یک بار در سرود موسی در فصل ۳۳ کتاب تثنیه (سِفر پنجم تورات) و دیگری در سرود حبقوق (فصل سوم کتاب حبقوق)؛ ظاهر متن در حبقوق شبیه به یک پیشگویی مسیحایی ست:
        خدا از تیمان(جنوب(؟)) می آید
        و آن قدوس از کوهسار فاران
        سلاه!
        جلالش آسمان ها را خواهد پوشاند و زمین از ستایش او مملوء خواهد شد،
        ........
        خیمه های کوشان را در اضطراب می بینم
        و پرده های مدین را لرزان... (کوشان و مدین یحتمل هر دو در عربستان هستند).
        محققین سکولار کتاب مقدس این سرود را باستانی - احتمالا قبل از خود حبقوق!!! - و اشاره به خاطرهٔ گنگی از آمدن مذهب اولیهٔ یهودیان از منطقه ای در جنوب (جنوب اردن یا شمال عربستان و...) می دانند که بعدها به شکل اسطوره موسی در آمده است. البته در اصل عبری متن همه فعل ها مستقبل (آینده) هستند نه گذشته... و این تا حدی جالب و عجیب است و ممکن است دال بر پیشگویی بودن آن باشد نه یک گزارش.
        بسیاری از مسلمانان این متن در کتاب حبقوق را به آمدن پیامبر اسلام تطبیق می دهند که از کوهسار فاران در عربستان ظهور کرد و خیمه های مدین و کوشان را به لرزه در آورد. باری....لازم به ذکر است سفر پیدایش می گوید اسماعیل و هاجر در «صحرای فاران» ساکن شدند...
        (۴) بامیان: در افغانستان امروزین؛ بزرگترین مجسمه باستانی بودا در آنجا بود که به دست روشنفکران طالبان (!) منهدم شد‌
        (۵) العاذر...راستش نمی دانم این کدام العاذر است... آیا منظور همراه و غلام حضرت ابراهیم است یا العاذری که مسیح زنده اش کرد یا کس دیگر‌. آن قسمت برای گنگ بود.
        محمد شریف صادقی
        محمد شریف صادقی
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۱:۱۲
        درباره مسائل مربوط به کامنت ها زیر شعر خودم... ولله و بالله من ابدا از کسی چیزی به دل ندارم و اتفاقا دغدغه ام برعکس است... من می ترسم کس دیگری خدای ناکرده ناراحت شود. من گاهی خیلی کله شق هستم... البته برداشت من بیشتر بحث علمی و ادبی بود و من واقعا از این گونه بحث ها لذت میبرم و بارها گفته ام من به دیالکتیک در نقد معتقدم.
        درباره جناب هداوند که بحث هایی حول موضوعی جالب پیش آمد: من ابتدا ایشان را نشناختم (عکس جدید با ریش گذاشته اند) بعد رفتم شعر هایشان را دیدم و گفتم ای دل غافل! ایشان همان سراینده آن غزل زیبا بود با ردیف عشق؟! خلاصه اینکه ارادت دارم به ایشان و ایشان تاج سر من هستند و هر بحثی هم شده به قصد یادگیری و فهمیدن نظرات متعدد بوده. یکجا البته دچار سوء تفاهم شدم نسبت به یکی از عزیزان که بابتش عذر خواهم. همه عزیزانی که نظر میدهند و نقد می کنند بر من منت می گذارند. اما من گاهی کم حوصله میشوم - جالبست در عین کم حوصلگی بشدت وراج هستم!
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۶:۲۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۹:۵۹
        🌹🌹🌹
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۰۱:۰۰
        هم شلوغی ات را دوست دارم و هم پویایی و جویایی ات را.... و تردید ندارم همین خصال نیک، عصای دست تان خواهد شد در طریقت دانش و بینش. ممنونم از وقتی که گذاشتی و نکاتی که یادآوری نمودی. العاذر هم همان مرده ای بود که عیسا زنده اش کرد، و اول سنگ را همان بر صلیب عیسا زد. در شعر دیگران نمی دانم، اما در شعر مانا العاذر همواره نماد ناسپاسی بوده است.. خندانک خندانک
        ابراهیم هداوند
        سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳ ۱۳:۳۹
        با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین
        و با احترام به همه‌ی عزیزان خواننده

        چه‌جایی بهتر از صفحه‌ی مانای عزیز برای یک دورهمیِ صمیمانه
        یقین دارم اتفاقی نیست این دعوت چهار نفره بلکه سرخیر شدن یا پا در میانیِ مانا نشانه‌ی مرام و معرفت اوست یا به تعبیری ریش سفیدیِ مانا - به رغم جوانی‌اش - از محاسنِ اخلاقیِ اوست.
        و مانایِ عزیز! به اتفاق و یک‌رای دعوت شما را پذیرفتیم و بنده هم به سهم خود بخاطر نیت زلالتان تشکر و قدردانی می‌کنم.
        و اما قبل از آنکه به یک مورد ریز در اثرِ مانا اشاره کنم موضوعی را به اشتراک می‌گذارم که مدت‌هاست دسترسیِ کمین به سایت ادبیِ ناب را بسیار محدود و مشکل ساخته است شاید به این طریق و به کمک دوستان بتوانم منشاء این مشکل را پیدا کنم.
        حدود سه چهار ماه می‌شود که بطور میانگین هفته‌ای یک یا دو بار - حین ورود - سایت در حال بروزرسانی‌است. اما موضوع فقط این نیست. جالب‌ است بدانید پس از بارها تلاشِ ناموفق مجبور می‌شوم از صفحه‌ی یکی از دوستان وارد سایت بشوم. نام یکی از دوستان شاعر که می‌شناسم را سرچ می‌کنم، وارد صفحه‌ی ایشان می‌شوم، یکی از اشعار ایشان را باز می‌کنم تا بتوانم به صفحه‌ی ناب ورود کنم که این طریق هم گاها مسدود می‌شود...! جالب‌تر این که دو روز پیش پس‌از طی این مراحل وقتی وارد سایت شدم تمام اشعار روی صفحه مربوط به دو هفته پیش بود! نمیدانم مشکل از کجاست.

        و اما به اثرِ بلند بالای مانا می‌پردازم که به زعم من به جهت آنکه از تمی یکدست و بیانی منسجم برخوردار است، یک سر و گردن از اثرِ قبلی‌اش(نوبت مطب) بالاتر است. تنها موردی که به نظرم می‌رسد در این بند:

        "آمده بودم در خلوت این غار
        شعری برای خانمم بگویم،
        که ناگهان از میان آتش کسی گفت:
        برو و عصای این کلمه را بر کله ی دیو بکوب."

        بارها خواندم و هر بار حضور واژه‌ی "خانمم" در این تِم را غریب دیدم.
        "شعری برای گلاله‌ام بگویم"
        مانند واژه‌ها و اصطلاحات نسبتا زیادِ بکار رفته در این اثر که قابل تامل‌اند، بگزار خواننده کمی درنگ کند که... "گلاله" خانمِ ماناست.
        از طرفی قریب به یقین، مرادِ مانا از واژه‌ی "کلمه" در سطر چهارمِ این بند، "شعر" است یعنی؛
        "برو و عصای شعر را بر کله‌ی دیو بکوب"
        لذا پیشنهادم به مانای عزیز این است که کلمه‌ی "شعر" را بدون پسوند "ی" بنویسند؛

        "آمده بودم در خلوت این غار
        برای گلاله‌ام "شعر" بگویم،
        که ناگهان از میان آتش کسی گفت:
        برو و عصای این "کلمه" را بر کله ی دیو بکوب."




        با احترام
        ابراهیم هداوند
        ۲ بهمن ۱۴۰۳
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳ ۱۸:۱۶
        🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        سیدحاج فکری احمدی زاده(ملحق)
        سیدحاج فکری احمدی زاده(ملحق)
        سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳ ۱۹:۲۲
        سلام دوست گرامی بله بعضا سایت به روز رسانی می گردد اما مشکل ورود شما بدون شک از حافظه پر دستگاه یا گوشیتان میباشد محبت کنید حافظه گوشی یا دستگاهتانرا حذف کنید و یک بار خاموش و روشن کنید بعد دوباره ورود کنید و انچه که می بنید و دیدید به یاری خدا حل میگردد خندانک موفق باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۰۱:۰۶
        تردیدی نیست، آنچه استاد ابراهیم هداوند برای رفیق اش مانا می نویسد، هم از سر خیرخواهی ست و هم از ناحیت خطاپوشی. چه اینکه تنها " شعر حجم " مانا که به یاد زنده یاد " علی قلیچ خانی " سروده شده، نمی تواند خالی از اشکالات و باگهای بزرگ باشد و تنها ابراهیم است که حق دوستی را بجای آورده و هربار مانا را از چشمه ی دانش خویش سیراب می کند. و اما نیک اشاره کردی که یای شعری را بردارم و همان شعر را بنویسم. فقط در مورد آوردن نام گلاله، چون دوبار دیگر در شعر نامش آمده، ترس داشتم که قبیح گردد. اما قطعا باز در این باره سبک سنگین خواهم کرد و نظر دوستان را جویا خواهم شد .

        خوش آمدی. رویم را سپید و سرم را بلند کردی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۰۱:۱۲
        راستی جناب هداوند، من نیز برای ورود به سایت با جمله ی " اندکی صبر سحر نزدیک است " زیاد روبرو می شوم. البته توضیحات جناب ملحق را فردا به کار می بندم. امیدوارم مشکل حل شود.
        محمد منصوری بروجنی
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۰۷:۲۱
        جناب مانا
        درود
        خیلی پر محتوا و زیبا بود خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۶:۲۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۰۱:۰۷
        بسیار ممنونم بزرگوار
        محبت تان کم نگردد انشالله خندانک
        ارسال پاسخ
        علی نظری سرمازه
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۰۷:۵۵
        ستاره ها
        شما امین شب بوده اید.
        بگویید: خورشید را کجای آسمان خاک کرده اند،
        که من هنوز وامدار کرم شبتابم؟
        خندانک خندانک
        خندانک
        درود بر مانای ماندگار خندانک
        معجونی از حلاوت و تلخی تنیده درهم
        به زیبایی شعر مانا خندانک خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۶:۲۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۰۹:۱۸
        و جناب نظری نازنین که همواره به مانای دیوانه لطف داشتند . سایه تان کم و کوتاه نگردد رفیق خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد مهدی پور
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۰۸:۳۲
        من هم روزی مرد معصومی بودم
        که از فرط معصیت،
        گناه گندم را به پایم نوشتند..
        خندانک خندانک

        درود بر شما جناب مانای گرامی

        شعر ناب پر از معانی عالی از قلم توانمندتان خواندم

        سر فراز باشید به مهر

        خندانک

        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۶:۲۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۰۹:۱۹
        سلام جناب مهدی پور عزیز
        امیدوارم لطف همیشگی شما را به زودی پاسخی شایسته بدهم. چون همواره از جنابعالی معرفت و مهربانی بوده و از بنده، فراموشی و بی معرفتی خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد اکرمی (خسرو)
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۰۸:۴۷
        سلام و درود جناب مانای عزیز و دوست داشتنی
        سپیدی قلم زدید سرشار از تصاویر ناب و یاری گرفته از تاریخ خصوصا تاریخ مذهبی که باعث میشه مخاطب ناخودآگاه برداشت های جالبی داشته باشه و پرش های نا منظم تاریخی در شعر به آدم حس غوطه ور بودن در زمان و مکان رو میده که نوبه خودش جالب و خاصه
        منتظر بررسی و واکاوی دوستان هستم
        پیروز و دلشاد باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۶:۲۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۰۹:۲۷
        محمد اکرمی خوشتیپ که تنها مشکلش منحصر بودنش است. لااقل چند نفر اگر به همین سبک و سیاق داشتیم، من اینقدر از این ناحیه احساس کمبود نمی کردم. دمت گرم که همیشه هستی و همواره می تابی خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۰۹:۰۰
        درود و عرض ادب و احترام خدمت شما شاعر گرانقدر ،همچنین بر
        استاد بانو حکیمی بافقی نازنینم
        استاد هداوند گرانقدر
        و آقای صادقی ارجمند
        همچنان که با شوق سروده ی زیبای تان را می‌خواندم و فکر این بودم چه کامنتی بگذارم به انتهای شعر رسیدم و پی‌نوشت را خواندم ،کمی غافلگیر‌شدم
        به صفحه ی آقای صادقی برگشتم .بعد از آخرین پیام خودم دیگه سر نزده بودم. از توضیحات استادان هم که بازگشته بودند،آموختم
        به نظرم هر کسی آزادِ برداشت خودش را از شعری که خوانده داشته باشد ،همین نظرات گوناگون با زاویه دیدهای متفاوت باعث بحث و گسترش فنون ادبی می‌شود
        بنده نه ادعایی در این عرصه دارم نه از کسی دلخورم،فقط از سوءتفاهمی که ایجاد شده بود دلم گرفت که آن هم رفع شد😊
        البته مقصر خودم بودم که اشاره کوچکی کردم و گذشتم ،یاد گرفتم که اگر خواستم وارد مبحثی شوم توضیحات کاملی ارائه دهم که به هر چه ختم شد ناراحتی نباشد
        دستبوس مهر و زحماتِ استادان عزیزی که با سعه‌ی صبر،آموزش می دهند هم هستم
        برای شما و عزیزانی که نام‌شان برده شد آرزوی سلامتی و سرافرازی دارم🌹
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۶:۲۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۳:۲۸
        بی اندازه خوشحالم که سرکار خانم کاسیانی تشریف آوردند و روی مانا را زمین نیانداختند. ما هم به نوبه ی خود هم برای شما و هم برای دیگر دوستان که همواره از دانش خود دریغ نمی کنند، سپاس فراوان دارم. خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۰۹:۰۶
        سلام وارادت
        شاعر وهنرمند بزرگوار
        هزاران درود
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۶:۲۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۳:۲۳
        عرض ادب و خوش آمد .... زحمت کشیدید خندانک
        ارسال پاسخ
        رسول دبیر (نافذ)
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۶:۱۳
        باسلام و احترام استاد بزرگوار و ارجمند
        بسیار بسیار زیبا و عالیست
        دلشاد و سلامت باشید
        روزگار بکام
        خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۳:۲۳
        ممنون از تشریف پر مهر شما خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۶:۲۹
        خندانک خندانک خندانک
        فریباایازی روزبهانی
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۶:۴۲
        درود
        چه سپید موزون و خیال انگیزی خودش به خودی خود معراج دوباره ای بود و گویی داستان آفرینش آدم را از نو سرود
        شاعر بزرگوار همچون نام تان مانا باشید و قلمتان نویسا خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۳:۲۵
        سبب خوشحالی ست اگر کلمات مانا در نظرگاه دوستان خوش می نشینند. ممنونم بابت کامنت مهربان تان خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آرمان طاهری
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۱۸:۲۸
        درودتان باد جناب مانای عزیز و ادیب
        بسیار زیباست و دلنشین
        رد قلمتان ابدی 🤍🌹🙏
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۳:۲۶
        جناب طاهری عزیز
        زحمت کشیدید و رحمت آوردید خندانک
        ارسال پاسخ
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ ۲۳:۵۶
        سلام مانای عزیز
        شعرت طولانیست چون تقریبا ۱۲۴ هزار پیامبر را یاد کردی برادر.
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۳:۲۹
        به هر شکل و شمایلی که می آیی، در نظرم نیکوست. چون تنها یک شاهرخ می شناسم و آن هم در این سایت زیارتش می کنم خندانک
        ارسال پاسخ
        فروغ فرشیدفر
        سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳ ۰۳:۱۵
        سلام ودرود بر مانای شعر ناب خندانک
        البته که با اشعار دیگری که از شما خواندم فرق دارد.
        ولی باز هم مانایی است!
        و پر از نکته و مطلب برای یادگیری

        حقیقتا" بعضی از کلملت رو معنیش رو نمی دونستم.
        برام سوال بود که شاعری که این کلمات رو در شعرش می نویسه، از اول معنی همشون رو میدونه و در فرهنگ لغت ذهنی اش موجوده؟ یا برای به چالش کشیدن مخاطب بعضا" کلمات سخت و چالش برانگیز رو پیدا می کنه ؟ خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۳:۳۵
        سلام بر فروغ عزیز
        خوش آمدی و صفای بی اندازه آوردی
        این شعر به خاطر قرار گرفتنش در دسته ی " شعر حجم " با بقیه متفاوت است. به همین لهجه حدود ۵۵ سال پیش مرحوم علی قلیچ خانی، شعر " بر بازوان باستانی فولاد " را سروده بودند و آن جمله ی " شاعری با تبری از ناخن " هم عاریتی از آن زنده یاد بود.
        در مورد کلمات و اصطلاحات شعر، هدفم به چالش کشیدن خواننده نیست، همین جوری و یهویی این شکل از سرایش سراغم می آید و البته چون تحصیلاتم در حوزه ی تاریخ، ادیان و فلسفه است، روی لهجه ی نوشتاری ام هم تاثیر گذاشته است. خندانک
        ارسال پاسخ
        مرتضی میرزادوست
        سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳ ۱۳:۳۸
        سلام و درود استاد مانای گرامی خندانک
        ارزشمند و زیباست
        موفق باشید
        خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۴:۰۴
        سپاس و سلام و ثنا و درود فراوان خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳ ۲۲:۴۵
        سلام و درود استاد مانای عزیز

        مثل همیشه عالی از قلم عالی ترین سپید سرای سایت خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۳:۳۶
        ممنونم سعید جان
        تشکرات ویژه از شما خندانک
        ارسال پاسخ
        سیده نسترن طالب زاده
        سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳ ۲۳:۰۳
        درودتان جناب جمشیدی فرهیخته
        هنرمند غیور و ادیب توانا
        اثر زیباییست، مزین به مطالعات گسترده، و استعداد سرشار

        نامه جنابتان به خاخام ها هم زیباست،
        البته در ایران تحت یک تراژدی غمگین، دین موسوی به صور دهشتناکی مجسم شده است
        ،
        اگرچه شاید بسیاری از مردم جهان هم، همین نگاه پررعب را به روحانیون شیعه و سنی مسلمان داشته باشند،
        باری به عنوان یکی از افراد آشنا با آیین یهود، باید عرض کنم، یهودیان از موحدترین
        مومنان جهانند(البته بنا بر اندیشه های سکولار و.. تفاوت هاییست)
        زیباترین متون دینی و راهگشاترین قوانین اجتماعی و زیستی در دین یهودیت قابل تلمذ است..

        همیشه باشید و بیافرینید
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۳:۳۹
        سلام بر نسترن همیشه خرم سایت
        راستش چون در شهر ما تعدادی یهودی بودند و هستند که از نیکنام ترین مردم کرمانشاه می باشند، خود چنین تصوری از آن ها ندارم. اما ملایان هر دین از بچگی در نظرم کمی ترسناک بودند. و این فوبیا تا به امروز با منه
        ممنونم که آمدید و امیدوارم این شروعی تازه میان دو کاربر همفکر و همسو باشه که مدتی کوتاه از هم کناره گرفته بودند : خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فرشید به گزین
        سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳ ۲۳:۴۰
        به نظرم جز سیری در تاریخ ادیان شعرتون بزرگداشتی از چند شاعر هم بود
        شاید سهراب و شاملو و حافظ و فروغ بیشتر

        خواندن شعرهاتون هیجان انگیز و لذت بخشه
        خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۳:۴۱
        اولش کمی گلایه کنم که چرا چندبار زنگ زدم و برنداشتی. بعدش اینکه خوش آمدی و صفا و سبزی آوردی. ممنونم که همواره مهربانی خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد شریف صادقی
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۰۱:۲۵
        یک چیزی که من دقت نکرده بودم حتی در صفحه سبزی که نوشتم عنوان شعر بود. تا جایی که می دانم سرانجام، نامه سر انجام یا همان کلام سرانجام نام کتابی ست که در نزد مردمان «یارسان» یا «یارستان» مقدس است و مجموعه ای از اشعار کردی است (ممکن است اشتباه کنم ولی به آن دیوان گُوره یا گوره می گویند که بسته به تلفظ - که مطمئن نیستم ـ می تواند به معنی دیوان «بزرگ» باشد یا منتسب به «گور» یا «گوران»).
        من بستگانی از مردم یارسان دارم و در مراسماتشان حضور پیدا می کنیم. مردمی شریف و نجیبند و مذهبشان هم عناصری از اسلام را دارد هم عناصری از ایران قدیم.
        جالبست طبق تجربه من اکثر آنها سرانجام یا دیوان گوره را نخوانده اند یا حتی نمی شناسند شاید چون زبان آن قدیمی و دشوار است بلکه به کتاب های دیگری اشاره می کنند که اصطلاحا به آنها «دفتر» می گویند مثل دفتر نوروز. قالب شعرهایشان هم خیلی باحال است. انگار شعر هجایی ست (البته مطمئن نیستم اما بعید میدانم دقیقا شعر عروضی باشد).
        من به جهت علاقه ام به موسیقی تنبور - که عملا شاخص ترین ساز سنتی منطقه کرمانشاه است - با سرودهایی از آنها آشنا شدم مثل «کلام بابانائوسی» که در رثای فرزندان کاوه آهنگر است و انگار ملودی آن قدمتی چند صد ساله دارد
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۳:۵۶
        سلام مجدد
        چون در خانواده ای یارسان مذهب، به دنیا آمدم، قطعا از آموزه های باستانی آن تاثیرات فراوانی پذیرفتم. بله نامه ی سرانجام کتاب مقدس ماست که حدود ۷۰۰ بیت است و عموما متولیان دین از آن استفاده می کنند. و موضوعش راهنمایی آنهاست که چگونه به خلق منتقل نمایند. گور بر وزن دور ( چرخش ) به معنای بزرگ است. گا/ گو / گآو / گائو / گوار / گواور / گوری / گورا و.... همگی معنای بزرگ می دهند:

        گاماسیاب= آب بزرگ مادها
        گائوماد= بزرگ مادها
        گاوپنا= سرپناه بزرگ
        و....

        از طرفی گوران نام یک طایفه ی بسیار اصیل و قدیمی در کرمانشاهه که مهد موسیقی بوده و هنوز ما به آهنگ ، گورانی ( منتسب به گوران ) می گوییم. در خانواده ی ما هم مثل بسیاری دیگر از خانواده ها، دیوان گوره وجود نداشت و معمولا یک جلد در هر جمخانه وجود دارد که متولی از روی آن و یا متون مقدس دیگر روخوانی کرده و با دف و تنبور ، مجلس سماع برپا می کنند. خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم عادلی
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۹:۲۱
        درود
        مختصات گیج این بیابان گم شده ام خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ۲۰:۰۸
        سلام بر خانم عادلی عزیز
        قدم رنجه فرمودید و نهایت سپاس از شما بابت زحمت تان خندانک
        ارسال پاسخ
        معصومه خدابنده
        دیروز
        سلام و احترام به حضرت مانا استاد گرانقدرم
        درودهایم تقدیمتان
        مثل همیشه عالی و زیبا سرودید
        پایدار باشید و سلامت
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6