جمعه ۷ دی
اشعار دفتر شعرِ باورِ مَخملِ عشق شاعر مجید ابتدایی(شمع)
|
|
«آرزوی گمشده»
محبوبه ی شب پیش تو عرض ارادت میکند
شرط ادب را نسترن با تو رعا
|
|
|
|
|
پُر از خواهش احساس اقاقی شده است
انتظارت بانو
در کشیده است امید از نفس پنجره ها
|
|
|
|
|
چون پیچکی، به پای ضریح مقدّس تو دخیل بسته ام
با هرچه در توان دلم بود.....
|
|
|
|
|
تقدیر شاید باشد اینگونه شکستن
یک مرد، با یک سایه، تنها، سوی باران
شاید که تقدیر این چنین باشد ک
|
|
|
|
|
(عادت)
دور گاهی بس ملالآور دلم را برده است
تا خیالی سر به مُهر
تا فراسوی دیاری دور
|
|
|
|
|
حال من خوب ترین حال جان است اگر
تو کنارم باشی........
|
|
|
|
|
توای شرافت باران
امیدبخش تر زِ نور
به هر چه قلب تو را مسخ می کند.....
|
|
|
|
|
ای تا تعالیِ مفهوم ما شدن
مثل شهامت طوفانِ باوری
ای آرزوی......
|
|
|
|
|
تو می رفتی و من، بر خویش لرزیدم
تو می رفتی و من، از غیظ خندیدم ندانستم چرا .........
|
|
|
|
|
بی وقفه، تا مسیر عبورت، دوید باد
بعد از گذشت هزاران شبانه روز
از راه دور.....
|
|
|
|
|
بی وقفه، تا مسیر عبورت، دوید باد
بعد از گذشتِ هزاران شبانه روز
از راه دور
از صدهزار .......
|
|
|
|
|
چون طیف هفتگانه ی رنگین کمان
سحر، من در انتظار هوای پریدنم
من در........
|
|
|
|
|
وسطِ کشمکشِ عقل و شرافت با عشق
قلب من می ترسد
من به اندازه.....
|
|
|
|
|
وسط کشمکشِ عقل و شرافت با عشق
قلب من می ترسد
من به اندازه ی....
|
|
|
|
|
بی شک
تمام ذهن مرا فتح میکنی
ای از هزار هزار ......
|
|
|
|
|
می توان تا افقِ چشم تو، خندید به ماه
می شود در شفقِ حضرتِ لبخندِ تو
تا عشق پرید
کاش.........
|
|
|
|
|
به خاکِ پای تو سوگند
در این مسیرِ پیدایش
تهی زِ هر چه بغیر تو ، می شود ذهنم
بسیج.......
|
|
|
|
|
من لابه لای جرأت تصمیم گم شدم
ای از......
|
|
|
|
|
خیالِ پنجره در سمفونی ارکیده
شمیم عطر حضورت تلألو شادیست
خلاصه ترین شعر من این است
طلوع.........
|
|
|
|
|
حس عجیبی به باور من چنگ می زند
را هم، به سوی سرزمینهای آشناست
من از ........
|
|
|
|
|
با خیالِ تو هم آغوش نسیم
همه ی خاطره ها می رقصند
حال خوبی دارد
قاصدک.......
|
|
|
|
|
چه امیدی به سفر نامه ی باران داری
ابر دلتنگ ترین فاصله ها
|
|
|