سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 24 دی 1403
    14 رجب 1446
      Monday 13 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        كسي كه واعظي دروني نداشته باشد ، موعظه هاي مردم سودي به او نمي رساند. امام محمد باقر(ع)

        دوشنبه ۲۴ دی

        غریبم من

        شعری از

        افسانه احمدی ( پونه )

        از دفتر آرامش درون نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳ ۰۸:۴۲ شماره ثبت ۱۳۰۷۲۴
          بازدید : ۱۲۲   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )

        چون کوچه های جمعه ، بدجوری غریبم من
        از حالِ خوب عمری است کلا بی نصیبم من
        چون کوچه های جمعه ، بدجوری غریبم من
        از حالِ خوب عمری است کلا بی نصیبم من

        دل آسمانش ، لکه های تیره ای دارد !
        ابری ولی یک قطره باران هم نمی بارد

        یک کوهِ درد و شهر بی دروازه  می ماند
        مثل کتابی کهنه ، بی شیرازه می ماند

        پای تمامِ راهزن ها روی آن باز است
        هرکس به نفع خود بنای ساز و آواز است

        دالانی از ناگفته های نصفه و نیمه است
        دستان زخمی و ترک خورده پر از پینه است

        از هر طرف طوفان گریه می شود برپا
        دلتنگیِ من در تپش ها می شود رسوا

        در بازدم هایم ، نفس ها باز ناکوک است
        دور و برم صدها نگاه سرد و مشکوک است

        دل مثلِ شاگردی فراری از دبستان است
        مانند زخمی ،  زیرِ آوارِ نمکدان است

        یک نیمکت با یک مداد و دفتری کاهی
        بُر میخورم با یک رُمان از لذّتی واهی !

        موجی شکسته ، سدِ رویاهای شیرین را
        چندین برابر کرده هق هق های سنگین را

        می خواهم از این درهٔ پر درد ، بگریزم
        با آفتاب و روشنایی ها بیاویزم

        با جمعه ها یک درد تلخ و مشترک دارم
        غیر از دوچشمم بر تمام خلق شک دارم

        از هر چه شادی دورم از دنیای آدم ها
        گنجانده ام در پوستم یک رازِ مبهم را

        در دست باد ناموافق ، برگ خشکم من
        با هر وزش یک تکه ام میریزد از دامن

        کز کرده ام در گوشه ای از خاطراتی زرد
        می بینم آنها را میانِ گریه های سرد

        می بندم آغوش خودم را دورِ دستانم
        شمعی شکسته بی فروغم رو به پایانم

        در وحشت از هم صحبتی با مرگ میخندم
        عهدی دوباره با تگاهِ عشق می بندم

        هم ترس از دل کندنی بی گفتگو دارم
        هم روی زخم کهنه ی این سینه آوارم

        من یک دهانِ باز با ، فریادی آرامم
        فریادهای بی صدا و بی سرانجامم

        فواره هایی که به سقف آسمان پاشید
        قبل از رهایی روی دستان گلو پیچید

        در شاه راهِ خنده هایم صد غزل مرده
        دیوارِ احساسِ غزل هایم ترک خورده

        بر بند بندش باورِ تعمیر می ریزم
        در این شکستن از امید و عشق لبریزم

        می نوشمت ای درد کهنه ، عشق یعنی این
        می دوزمت ای قلب پاره ، میشوی تسکین

        می خواهمت خاکستر یک عمر ، تنهایی
        می شویمت گرد و غبارِ چشمِ مینایی

        یک بوته نه ! با یک بغل از "پونهٔ"های شاد
        دشت غم و اندوهِ دل را می کنم آباد


        دل آسمانش ، لکه های تیره ای دارد !
        ابری ولی یک قطره باران هم نمی بارد


        یک کوهِ درد و شهر بی دروازه  می ماند
        مثل کتابی کهنه ، بی شیرازه می ماند


        پای تمامِ راهزن ها روی آن باز است
        هرکس به نفع خود بنای ساز و آواز است


        دالانی از ناگفته های نصفه و نیمه است
        دستان زخمی و ترک خورده پر از پینه است


        از هر طرف طوفان گریه می شود برپا
        دلتنگیِ من در تپش ها می شود رسوا


        در بازدم هایم ، نفس ها باز ناکوک است
        دور و برم صدها نگاه سرد و مشکوک است


        دل مثلِ شاگردی فراری از دبستان است
        مانند زخمی ،  زیرِ آوارِ نمکدان است


        یک نیمکت با یک مداد و دفتری کاهی
        بُر میخورم با یک رُمان از لذّتی واهی !


        موجی شکسته ، سدِ رویاهای شیرین را
        چندین برابر کرده هق هق های سنگین را


        می خواهم از این درهٔ پر درد ، بگریزم
        با آفتاب و روشنایی ها بیاویزم


        با جمعه ها یک درد تلخ و مشترک دارم
        غیر از دوچشمم بر تمام خلق شک دارم


        از هر چه شادی دورم از دنیای آدم ها
        گنجانده ام در پوستم یک رازِ مبهم را


        در دست باد ناموافق ، برگ خشکم من
        با هر وزش یک تکه ام میریزد از دامن


        کز کرده ام در گوشه ای از خاطراتی زرد
        می بینم آنها را میانِ گریه های سرد


        می بندم آغوش خودم را دورِ دستانم
        شمعی شکسته بی فروغم رو به پایانم


        در وحشت از هم صحبتی با مرگ میخندم
        عهدی دوباره با تگاهِ عشق می بندم


        هم ترس از دل کندنی بی گفتگو دارم
        هم روی زخم کهنه ی این سینه آوارم


        من یک دهانِ باز با ، فریادی آرامم
        فریادهای بی صدا و بی سرانجامم


        فواره هایی که به سقف آسمان پاشید
        قبل از رهایی روی دستان گلو پیچید


        در شاه راهِ خنده هایم صد غزل مرده
        دیوارِ احساسِ غزل هایم ترک خورده


        بر بند بندش باورِ تعمیر می ریزم
        در این شکستن از امید و عشق لبریزم


        می نوشمت ای درد کهنه ، عشق یعنی این
        می دوزمت ای قلب پاره ، میشوی تسکین


        می خواهمت خاکستر یک عمر ، تنهایی
        می شویمت گرد و غبارِ چشمِ مینایی


        یک بوته نه ! با یک بغل از "پونهٔ"های شاد
        دشت غم و اندوهِ دل را می کنم آباد
         
         
         
        افسانه_احمدی_پونه
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ ۰۸:۵۲
        ماشاءالله مثنوی هفتاد منععععع.. خندانک
        ولی عجب ترکیبات زیبایی داره.. گاهی حیفم میاد که اینهمه ترکیب زیبا توی طولانی بودن دیده نشعع.. و انصافا اکثر ابیات قشنگی خاصی دارند.. خندانک خندانک که نمیشه سرسری ازش رد شد خندانک
        کاش کمی کوتاه‌تر بود تا تمرکز روی شعر زیباتون بالاتر می‌رفت خندانک
        درود بر شما خندانک
        موفق باشید خندانک
        افسانه احمدی ( پونه )
        افسانه احمدی ( پونه )
        دوشنبه ۴ تير ۱۴۰۳ ۱۳:۲۹
        درودهاااا عزیزم
        نظر لطف شماست
        شما همون چندبیت هم
        بخونید منت گذاشتید
        سپاساز حضور گرمتون💞💞💞💞💞
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        جمعه ۱ تير ۱۴۰۳ ۰۰:۳۹
        درود بانو
        بسیار زیبا و درخشان بود خندانک
        افسانه احمدی ( پونه )
        افسانه احمدی ( پونه )
        دوشنبه ۴ تير ۱۴۰۳ ۱۳:۳۰
        درودهاااا استاد بزرگوار
        سپاسگزار حضورتان🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        ساسان نجفی(سراب)
        پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ ۰۸:۴۸
        درود بر پونه بانوی گرانقدر..
        چ شعر زیبا و عمیقی..
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        افسانه احمدی ( پونه )
        افسانه احمدی ( پونه )
        دوشنبه ۴ تير ۱۴۰۳ ۱۳:۳۰
        درود و ادب گرامی
        ردپای حضورتان را سپاس
        🌻🌻🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۲۹
        سلام استادو ادیب بزرگوار
        قلمتون سبز
        به مهارتی شاعرانتان
        هزاران درودباد
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        افسانه احمدی ( پونه )
        افسانه احمدی ( پونه )
        دوشنبه ۴ تير ۱۴۰۳ ۱۳:۳۳
        درودهاااای بیکران جناب انصاری گرامی
        سپاسگزار مهر کلام و حضور پربارتان هستم
        🌻🌻🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        محمدکریم نقده دوزان خراباتی
        جمعه ۱ تير ۱۴۰۳ ۲۲:۵۳
        با عرض سلام؛ ادب و احترام سرکار خانم بانو احمدی بزرگوار🏵🏵🏵🏵
        شعرتان سراسر از مفاهیم و کلید واژه ها به همراه آرایه های ادبی ست که خواننده را درگیر حسِّ ناب شاعرانه بودن می نماید..
        حقر بر خلاف نظر شاهزاده خانم نظرم بر این استوار است که مثنوی شما می تواند بلندتر باشد و معتقدم کسی که حوصلهٔ خوانش ندارد همان بهتر که نخواند شعر را.
        شما بانو پونهٔ گرامی بسیار زیبا با تکرارِ بعضی مصراع و ابیات و حزنی که در بیان ارایه می دارید یکی از مهارت های خاصِّ شما محسوب می شود.
        و چه ناب گریزتان در انتها ( یک بوته نه ! با یک بغل از \"پونهٔ\"های شاد
        دشت غم و اندوهِ دل را می کنم آباد) نقش بر تَنَفُّسِ مثنوی زده است✓♡☆☆☆☆☆
        در خصوصِ موارد فنی شعر اعلام نظر ندارم و تنها می توانم بگویم با خوانش مکرَّرِ این مثنوی حظ بردم و آموختم از قلم زیبنده نگارتان💐
        و صد البته حقیر ناچیز آینده ای درخشان را برایتان متصوِّر هستم و سلامتی با تن پوشی از ناب ترین اشعار را آرزومندم. 🏵🏵🏵🏵🏵
        با کمال احترام🙏
        افسانه احمدی ( پونه )
        افسانه احمدی ( پونه )
        دوشنبه ۴ تير ۱۴۰۳ ۱۳:۳۶
        درود بیکران بزرگوار
        سپاس از مهر کلام و
        نگاه نافذتان ، امیدوارم لایق
        این همه لطف و محبت شما
        اساتید و ادیبان باشم ، سپاس
        از دعای زیبای شما🌻🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        محمد فاضلی نژاد
        شنبه ۲ تير ۱۴۰۳ ۰۳:۱۲
        بسیار زیبا عالی و ناب و از ابتدا تا پایان چیزی از زیبایی و حال و هوای موجود کم نشد
        درود به شما سرکار. خانم احمدی خندانک
        افسانه احمدی ( پونه )
        افسانه احمدی ( پونه )
        دوشنبه ۴ تير ۱۴۰۳ ۱۳:۳۸
        درودهااا جناب فاضلی گرامی
        عالی حضور ارزشمند و نگاه
        همیشه زیبای شماست به قلم
        شاگردتان ، سپاس بیکران🌻🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        مریم عادلی
        يکشنبه ۳ تير ۱۴۰۳ ۱۴:۴۲
        درود زیبا بود خندانک خندانک خندانک
        افسانه احمدی ( پونه )
        افسانه احمدی ( پونه )
        دوشنبه ۴ تير ۱۴۰۳ ۱۳:۳۹
        درود و عشق عزیزم
        زیبا حضور پرمهر شماست❤❤❤❤
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1