سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        آزادگی

        شعری از

        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)

        از دفتر انسانم آرزوست نوع شعر قطعه

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۸ آبان ۱۴۰۰ ۲۰:۰۴ شماره ثبت ۱۰۴۳۳۴
          بازدید : ۳۰۴   |    نظرات : ۱۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        آزادگی به چیست ؟ که مستان وعاشقان
        از دل زدوده آنچه ز هستی گرفته اند راه سلوک رفته و رازی شنیده اند
        بزم سماع دیده و دستی گرفته اند
        گر کافران ز زلف تو نقشی نوشته اند این زاهدان ز چشم تو مستی گرفته اند صد ره اگر به خلوت مستان نشسته اند یک دل حریف باده پرستی گرفته اند دنیا به قدر همت انسان عزیز نیست ویرانه ای به ذوق شکستی گرفته اند
        ۷
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        مهرداد عزیزیان
        يکشنبه ۹ آبان ۱۴۰۰ ۰۹:۰۷
        آزادگی به چیست ؟ که مستان وعاشقان
        از دل زدوده آنچه ز هستی گرفته اند

        راه سلوک رفته و رازی شنیده اند
        بزم سماع دیده و دستی گرفته اند

        گر کافران ز زلف تو نقشی نوشته اند
        این زاهدان ز چشم تو مستی گرفته اند

        صد ره اگر به خلوت مستان نشسته اند
        یک دل حریف باده پرستی گرفته اند

        دنیا به قدر همت انسان عزیز نیست
        ویرانه ای به ذوق شکستی گرفته اند

        حمید غرب
        حمید غرب
        يکشنبه ۹ آبان ۱۴۰۰ ۰۹:۵۰
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        دوشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۰ ۲۲:۴۹

        سلام و درود و سپاس استاد عزیزیان بزرگوار . سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        يکشنبه ۹ آبان ۱۴۰۰ ۰۹:۰۷
        درود.بسیار زیبا بود 👏🌺
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۹:۰۸
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        موفق باشید خندانک
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        دوشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۰ ۲۲:۴۸
        سلام و درود و سپاس استاد استکی عزیز . سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        امين آزادبخت
        يکشنبه ۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۵۲
        با سلام خدمت استاد عزیز جناب دکتر آزادبخت

        سخن از شعر ایشان به میان آوردن،کار آسانی نیست و جسارت می خواهد .با این حال همیشه و درهمه حال دوست داشته ام تراوشات قلبی ام را از شعر ایشان به زبان بیاورم و بسی که مرا سخت بوده و هست چرا که هرآنچه از قلب میگذرد ساده نیست بر زبان جاری ساختنش،حال آنکه بخواهم به تحریر نیز در بیاورم .بااین حال این جسارت را به حراج می گذارم و اینگونه فقط و فقط برای یک بیت از این اثر چند خطی را مهمان ایشان خواهم بود تا بل توانسته باشم بخشی از این رسالت را انجام داده باشم.

        اولین واژه این اثر آزادگیست
        استاد با آزادگی شروع می کند و می دانیم که آزادگی به تعریفی که اکنون هست رها شدن انسان از قید و بند خواسته های ذلت آور نفس آنهم با اراده خود است.پس با این تعریف هرکس که بتواند این کار را انجام دهد می تواند آزاده باشد حال آنکه از منظر استاد برای آزمون آزادگی ،هرکسی مجاز به شرکت در این آزمون سخت نیست.از منظر استاد فقط دوطیف از جامعه می توانند در این آزمون شرکت کنند فقط دو گروه و فقط دوتیپ،:
        آزادگی به چیست ؟ که مستان وعاشقان
        مستان و عاشقان
        یک نکته ریز و بسیار حیاتی اینجا هست اینکه در این مصرع قبل از تعریف آزادگی ،گروه شرکت کننده را در تعریف مشخص و تعیین می کند این یعنی بسیار مهم است که حتما این دوطیف باشند.مستان و عاشقان
        حال به راستی چرا مستان و عاشقان؟
        مگر نه اینست که مستی و عاشقی جزء خصایص عرفانی و والای انسانیت است؟و آزادگی نیز؟پس از منظر ایشان تعریف آزادگی به همین سادگی نیست،آزادگی یک آزمون سخت و بسیار مستحکم است که فقط این دو طیف از شرکت کنندگان آن می توانند باشند.
        در ادامه در مصرع دوم :از دل زدوده آنچه ز هستی گرفته اند
        یعنی وارستگی کامل،یعنی به خود رسیدن یعنی خود را شناختن و فهمیدن و من اجازه می خواهم مستنداتی را برای این مصراع اینجا ذکر کنم :حضرت على علیه‌السلام در وصیت‌نامه‌اش به امام حسن علیه‌السلام، در نهج‌البلاغه، مى‌فرماید: وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِیةٍ یعنی اینکه نفس و جان و روان خودت را گرامى بدار و از هر كار و پست و از هر پستى محترم بدار. نمى‌گوید مثلاً جان خودت را گرفتار مكن، مى‌گوید: احترام ذات خودت را حفظ كن و تن به پستى نده. همان طور كه قرآن مى‌فرماید بزرگ‌ترین باختن‌ها، باختن خود است...
        حرف برای این بیت بسیار است و نه من سوادش را دارم و نه شاید جسارتش را . با این حال سایر ابیات را اگر فرصت باشد بخشی از قلبم را دوباره تحریر خواهم کرد بلکه استاد مرا بخاطر این جسارت بخشیده باشد

        با سپاسمندی برای ایشان ایشان
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        دوشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۰ ۲۲:۴۷
        سلام و درود و ارادت احترام
        استاد ارجمند و ادیب فرهیخته و بزرگوار جناب آقای آزادبخت عزیز . از تفقد و بنده نوازی حضرتعالی بسیار ممنون و متشکرم . ان شاء الله در پناه مهر خداوند پاینده باشید استاد و برادر .
        از تفسیر جنابتان به وجد آمدم ؛ و البته لطف و عنایت کریمانه جنابتان را به حساب بزرگواری و فضل آن عزیز گرانمایه وجودم یعنی آقا امین نهادم که از خاک هم کیمیا می سازد وگرنه بنده کمترین خلقم و ملتمس دعای خوبانی نظیر جنابتان .
        آنچه در ذهنم می گذرد نقص و ناتوانی و ضعف است و در عین حال فراز رفتن و آموختن که شمه ای از آن را در ذیل این پیام نوشته ام .

        ارکان مدرنیته را در معرفت های مدرن بایستی بازشناخت ؛ هر چند این علوم و اندیشه نوین خود نیز محصول بازتعریف جهان و انسان و طبیعت و مناسبات خرد و کلان میان این مولفه ها است که در هاضمه تمدن و فرهنگ غربی از عصر نوزایی و اصلاح دینی و انقلاب صنعتی و جهانگیری غربی با الهام از ارزش های نوظهور انسان مدرن پس از قرون وسطی پرورده شده است . مدرنیته ، پارادایم پیچیده ، چند مولفه و چند تباری است که با نقد و طرد مرجعیت کلیسا هم در حوزه دانش و سیاست آغاز شد و با مخالفت صریح با معارف اسکولاستیک که بر قیل و قال های فلسفی و کلامی صرف بناشده بود ؛ به دیگر ساحت های حیات اجتماعی نیز سرایت کرد . در این میان ادبیات غربی عصر مدرن با لوگوس محوری ؛ روایتی توتالیتر از عقل خود بنیاد است که به دامنه های زیبایی شناختی انسان مدرن ؛ سمت و سویی فردگرا ؛ انسان گرا ، منفعت محور ، اعتبار اندیش و خودبنیاد بخشیده است . اما در مقابل ادبیات پسا مدرن ؛ با نفی سوژه محوری مدرنیته و جزیره ای انگاری تجربه زیسته بشری ، ورای ابر روایت های مطلق و خود آیین ، در مواجهه خاص گرایی در مصاف عام اندیشی گفتمان های مدرن ؛ داستان دیگری از باروری و زایش ادبی مطرح می نماید . اصالتی که در ادبیات مدرن یافت می شد ؛ در معرض نقدی سلبی و ویرانگر قرار می گیرد و این ماجرا که متاثر از پایان مندی سوژه های مطلق و تجربه بخردانه حیات آدمی در لفافه گفتمان های ایدئولوؤیک و بخردانه است ؛علت کاوی سنتی عصر مدرن را فاقد ارزش شناختی و حتا زیبایی شناختی می انگارد . تک صدایی مدرن که به سلطه پاره ای از ایده ها و اندیشه ها انجامیده است به باور اندیشمندان پسا مدرن ؛ سد راه اندیشه ورزی های اصیل و شهودی شده و در ساحت هایی به بسط سلطه عقل لاتینی و نفی صداهایی رقیب و استحاله چند صدایی انجامیده است . ادبیات پست مدرن محصول پذیرش چند صدایی است که با مفروض گرفتن روابط بینا متنی ؛ زمینه بروز و ظهور گفتمان های معنا کاو را فراهم می آورد . ابعاد جدید مطالعات زبان شناختی ؛ نظریه گفتمانی و بویژه توسعه و بسط حوزه مطالعات انتقادی و گفتمان های انتقادی ؛ ظهور ادبیات پسا مدرن را سرعت و شتاب بخشید که با تکیه بر روابط انکارشده متن و فرا متن و متن و متن – درهم کنشی فراگیر و مستمر روابط متن ها که با اصطلاح بینا متنیت شناخته می شود – ساحت های ناشناخته قلمرو معنا را به مثابه اقتضائات روش – معرفت و هستی شناختی طرح و بررسی می نماید . این فرایند چند ساحت و چند تبار که ظرفیت های تازه ای به گفتمان ادبی و نقد ادبی و مهمم تر از آن به فلسفه انتقادی ادبیات ارزانی داشته است که ادیب پسامدرن و شاعر عصر انکار و نفی روایت های مطلق ؛ در محدوده تنگ روابط سبب اندیش و تک خطی نمی اندیشد ؛ بلکه در شبکه ای از روابط معنادار و معناکاو ؛ و متاثر از جریان های معرفتی و زیستی و اخلاقی ؛ ادبیات به جای خلق معنای یگانه و فهم پذیر ؛ شبکه در هم تنیده ای از معانی را که بر اساس پیش فهم ها و پیشفرض های تنقیح شده بایستی راز زدایی شده و در نهایت گزینه معنایی که مستعد تاویل و تفسیر و تعبیر است به فهم و ادرک مخاطبان عرضه می نماید .
        اما نکته دوم
        فوکو و تحلیل گفتمان انتقادی ادبی
        فوکو در کتاب مشهور نظم اشیاء خود ؛ دوران مدرن را بر حسب سه سامانه دانایی ، به سه دوره متمایز تقسیم نموده است که شامل : الف ) عصر رنسانس ؛ ب ) عصر روشنگری و پ ) عصر مدرن – کشف انسان و پسا انسان که البته دوره سوم را به دو دوره خردتر نیز می توان تجزیه نمود : الف ) از آغاز قرن نوزدهم تا سالهای 1950 (کشف انسان )و ب ) از 1950 تا زمان کنونی (مرگ انسان و دوره پسا انسان) به نظر می رسد ؛ این تقسیم بندی و تفکیک دوران مدرن، با شاخص ویژه ای که فوکو با عنوان سامانه دانایی از آن یاد می کند ؛ پیوندی تنگاتنگ و ارتباطی وثیق دارد .« فوکو اصل دگر سانی یا مغایرت را در مورد گسست میان سامانه های گوناگون دانایی به کار می گیرد و مدعی است هر عصر، در مقایسه با دورانهای دیگر هویت و گوهری متفاوت دارد .» در عصر رنسانس پارادایم معرفتی حاکم – سامانه دانایی – « بر پایه مشابهت و همسانی استوار است ... بنابراین ، می توان گفت زبان در این دوره با سایر پدیده های طبیعی چون گل و گیاه و جماد و غیره همسنگ بوده است . خداوند در آغاز زبان را آفرید و زبان مزبور به لحاظ دال و مدلول وحدتی آهنگین داشت . یکی از تبعات خطیراین رویکرد به زبان ، امتیاز و تفوقی است که به زبان نوشتاری می دهد . فوکو این امر را یکی از پویش های کلان فرهنگ غرب به حساب می آورد . دومین ویژگی دانایی در عصر رنسانس که از برتری زبان نوشتاری سرچشمه می گیرد ، رواج و گسترش تاویل و تفسیر است .
        پارادایم عصر دوم (1800-1660) که در بطن خود حامل سامانه دانایی متفاوتی با سیستم معرفتی رنسانس و عصر نوزایی بود ، بر پایه اصل بازنمایی قابل تبیین است . فوکو بر این باور است که سه ضلعی نشانه (دال) ، پدیده (مدلول) و ضلع سوم - اصل همسانی و وحدت - ؛ عصر رنسانس ، به دلایل و علل گوناگونی در عصر کلاسیک به دو ضلع و و دو ساحت دال و مدلول با شاخص بازنمایی فروکاسته شده است که در این پیوستار ، استقلال زبان از قید شباهت ها و تمثیل و نشانه ها تکمیل می شود که با برگرفتن نقاب از چهره نهان و متکثر امور و اشیاء به وحدتی برین رهنمون می گشت . عصرکلاسیک تمدن و فرهنگ غربی ؛ از حیث پارادایم مسلط زمانه ، عصر کثرت ها و تفاوت هاست و این خصلت ناهمگونگی و کثرت و غیریت در زبان ادبی به خوبی در رمان دون کیشوت سروانتس عیان و آشکار است که شخصیت اصلی این رمان ؛ - که در زمانه گسست از یک سامانه دانایی و تمایل به سامانه ای دیگر می زیست - در تدارک عزیمت و هجرت از دنیای یکرنگی ها و از جهان وحدت برین به دنیای ناهمسانی و کثرت فرودین آشفته خاطر و ملول و رنجدیده است و از این رو تفاوت ها را تاب نمی آورد . ناتوانی در درک غیریت و ناخود بودگی ، و گریز از وحدتی ساختگی که دانش را تا سرحد علم به کلیات تنزل – دانش تمثیلی -می بخشید ، علوم اجتماعی و زبان ادبی را در وانفسای دوگانه خود – دیگری تقویت می کند ؛ به گونه ای که چند صدایی و به رسمیت شناختن تفاوت ها در ساده ترین صورت خود ، درنظریه های علمی ،و نوشته های ادبی این دوره به چشم می خورد . البته برجسته سازی این ویژگی ، مستلزم یک گسست دیگر در ذهن و زبان و اندیشه غربی – دانش تحلیلی و زبان تصویری - است که در عصر سوم نمود عینی می یابد .
        . اینجاست که گفتمان ؛ یا زبان به مثابه کنش گر و سوژه ای تاویل گر در تقابل و تضایف با اقتدار به مفهوم فوکویی در متن و بطن سامانه دانایی و پارادایم مدرن ، ساحتی بدیع از تامل و اندیشه ورزی به انسان ارزانی می دارد ، انسانی که به تعبیر نیچه باید در حاشیه بنشیند و جایی برای زبان به مثابه سوژه تدارک ببیند. از طرف دیگر ،« به گفته فوکو ، بعد ناخودآگاه انسان ، که با نهاد انسان سروکار دارد و حاوی پیام هایی است که باید دلالت های آن را در سایه تحلیل زبان دریافت . » افزون بر این ، زبان به حوزه ناخودآگاه و همچنین به تاریخ توجه می کند و از این رهگذر انسان را هرچه بیشتر به حاشیه می راند . با این توصیف ، اصلا بعید نیست که در این ساحت ها ، زبان ، جانشین انسان معرفت شناختی کانتی و عامل فروپاشی و زوال سلطنت وی در این اقالیم ناشناخته خواهد بود و اینجاست که ادبیات در پاره ای از ساحت ها ، نه به جانشینی فلسفه ، که عامل کلیدی تبعید فلسفه از ژرفناهای عمیق ناشناخته و به تعبیر فوکو ، مرزهای نااندیشیدگی ، خواهد بود و ادیبانی چون ناباکوف بر کرسی اقتدار کانت و نیچه و فوکو خواهند نشست .

        ارسال پاسخ
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        سه شنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۰۹
        استادم

        این پخته متن را،که ژرف بود و پربار
        چندین و چندبار خواندم و مدام نکته ای را از آن برمی داشتم.
        مدرنیته ، پارادایم پیچیده ، چند مولفه و چند تباری است که با نقد و طرد مرجعیت کلیسا هم در حوزه دانش و سیاست آغاز شد و با مخالفت صریح با معارف اسکولاستیک که بر قیل و قال های فلسفی و کلامی صرف بناشده بود ؛ به دیگر ساحت های حیات اجتماعی نیز سرایت کرد . در این میان ادبیات غربی عصر مدرن با لوگوس محوری ؛ روایتی توتالیتر از عقل خود بنیاد است که به دامنه های زیبایی شناختی انسان مدرن ؛ سمت و سویی فردگرا ؛ انسان گرا ، منفعت محور ، اعتبار اندیش و خودبنیاد بخشیده است:
        این بند به خودی خود حاوی درسهایِ زیادیست که من این گونه دریافتم که در مدرنیته،حتما و یقینا فردا بهتر از امروز است.این کار امکان پذیر نیست مگر اینکه فقط از یک بعد ،(آنهم پیشرفتهای روز به روز علم،امکانات،تکنولوژی و ... و ...)مگر فقط یک سونگری.منفعت نگری،اعتبار اندیش و خود بنیاد:اینکه حتما امروز این را(من) بگیرم فردا این برای (من) این (سود،منفعت)خواهد شد و فردا را سود خواهم کرد(فردا حتما بهتر از امروز).


        علت کاوی سنتی عصر مدرن را فاقد ارزش شناختی و حتا زیبایی شناختی می انگارد . تک صدایی مدرن که به سلطه پاره ای از ایده ها و اندیشه ها انجامیده است به باور اندیشمندان پسا مدرن ؛ سد راه اندیشه ورزی های اصیل و شهودی شده و در ساحت هایی به بسط سلطه عقل لاتینی و نفی صداهایی رقیب و استحاله چند صدایی انجامیده است .
        این بدان معنیست که پسا مدرن آمده تا این تک صدایها،تک بعدیها،خودخواهی ها،خود نگریها و ... ... را به چند بعدی و چند صدایی و دیگر خواهی و دیگرنگری و ... ... تبدیل کند . اینگونه دریافت می شود که پسامدرن آمده است با پذیرش پیشرفتهایِ علمی بشری،به ابعاد درونی بشر کمک کند تا آدم را به انسان تبدیل کند.بخوبی م یتوان از پسامدرن ،"کمال" را استخراج کرد.

        بندهای سایر را که راستش دلم نیامد گلچین کنم چرا که حیف است و مخاطبان را به خواندن چندین و چندین باره دعوت می کنم زبان است و اعجازهای آن.و تفسیری ندارد جز خواند متن که خود گوهره ای ناب است.


        با سپاسمندی استاد،که همچنان می آموزم. خندانک
        حمید غرب
        يکشنبه ۹ آبان ۱۴۰۰ ۰۹:۵۲
        درود جناب آزاد بخت بزرگوار

        سروده هایتان همیشه برایم زیبا و دلنشین است

        قلمتان در کار و ذوقتان سرشار
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        دوشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۰ ۲۲:۵۰

        سلام و درود و سپاس استاد غرب عزیز . سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        فاطمه گودرزی
        يکشنبه ۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۲۵
        درود بر شما شاعر توانمند
        دنیا به قدر همت انسان عزیز نیست
        ویرانه ای به ذوق شکستی گرفته اند
        کاش بیاموزیم ازاد باشیم و ازاده
        در دنیا مجالی برای دلبستگی نیست خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        دوشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۰ ۲۲:۵۰
        سلام و درود بانوی بزرگوار سرکار خانم گودرزی . سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        دوشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۳۱
        درود فراوان جناب استاد عزیز خندانک
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        سه شنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۰ ۱۸:۱۵
        سلام و درود استاد صادقی عزیز و بزرگوار . متشکرم برادر
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        سه شنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۰ ۰۹:۴۶
        قلمتان نویسا
        هزاران درود
        ادیب فرهیخته بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        سه شنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۰ ۱۸:۱۶
        درود و سلام و سپاس استاد انصاری عزیز . همیشه به مهر می نوازید و جان می بخشید . پاینده باشید استاد و برادر
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0